سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شخص راستگو با راستگویی خود، سه چیز را بهدست می آورد : اعتماد، دوستی و شکوه [در دل ها] . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :16
کل بازدید :201832
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/1/31
1:51 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

پنهان کن در آغوشت مرا

مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن

آن سوی تاریکی

بر پهنه ی زندگی

آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و

باران سرود آفتاب را تکرار می کند...

راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید

و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد

لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را

در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید

و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد

پنهان کن مرا

در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...

 

 

پنجره مال تماشاست , اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست , اگر بگذارند
سند عشق مشاعیست همه میدانند
عشق هم صاحب فتواست , اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم نکنید , ای مردم
دل من مال شماهاست , اگر بگذارند

 

 



 


89/7/17::: 11:27 ص
نظر()
  
  

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

 

اگر به حجله آشنایی


در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی


و عده ای به تو گفتند


کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد


تو حرفشان را باور نکن


تمام این سالها کنار ِ من بودی


کنار دلتنگی ِ دفاترم


در گلدان چینی ِ اتاقم


در دلم

تو با من نبودی و من با تو بودم


مگر نه که با هم بودن


همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟


من هم هر شب


شعرهای نو سروده باران و بوسه را


برای تو خواندم


هر شب، شب بخیری به تو گفتم


و جواب ِ تو را


از آنسوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم


تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو


هم صحبت ِ تمام ِ دقایق تنهایی ِ من بود


فرقی نداشت که فاصله دستهامان


چند فانوس ِ ستاره باشد


پس دلواپس ِ انزوای این روزهای من نشو


اگر به حجله ای خیس


در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی

 

دوستی

 

 

 

دل من دیر زمانی است که می پندارد :

« دوستی » نیز گلی است ؛

مثل نیلوفر و ناز ،

ساقه ترد ظریفی دارد .

 

 

 

 

بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را - دانسته- بیازارد !
در زمینی که ضمیر من و توست ،
از نخستین دیدار ،
هر سخن ، هر رفتار ،
دانه هایی است که می افشانیم
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است
گر بدانگونه که بایست به بار آید ،
زندگی را به دل‌انگیزترین چهره بیاراید .
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف ،
که تمنای وجودت همه او باشد و بس .
بی‌نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس .
زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز ،
عطر جان‌پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت .
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد .
رنج می باید برد .
دوست می باید داشت !
با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند :
- شادی روی تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت
دوست

تازه ،

        عطر افشان

                   گلباران باد .

 


  
  

 سلام بالاخره  انتظار به سر رسید من دیگه دارم از اهواز میرم تا امیدم رو ببینم                                                          

وبهش بگم تنها دلیل من واسه بودن دوست دارم خودش میدونه منظورم کیه متولد 11

 دی سال 72 اره قلب من بالاخره سختی تموم شد  و دیگه من به اهواز برنمیگردم                                                                                     

 

 

 

 

 

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

 

                                         خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

 

  خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

 

                                         در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

 

  و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

 

                                        و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

 

  چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

 

                                      چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

 

  خداحافظ ، تو ای بانوی شب های غزل خوانی

 

                                        خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

 

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

 

                                        خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!

 

اینم تقدیم به سنگ دلان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


89/2/16::: 9:58 ع
نظر()
  
  

 

http://www.dascot.org/depression/images/sad.JPG

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری 

یک بغل از ارزوهای محالی...

تا ابد چشم انتظاری...

فکر پایان و جدایی...

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی...

 

من ترانه می سرایم

در ترانه هایم اما

 گاه گاه ازباتو بودن می سرایم

از نگاهت می سرایم

از صدایت می سرایم

گاه گاه حس می کنم من

ازجدایی ها سرودن باطل است

مینویسم با تو هستم

با تو بودن می سرایم

افتاب و ماهتاب هم از برایم

یک ترانه می نوازند....

 

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های تو

من نمی دانم...نمی دانم...

چه سوزیست....

من نمی دانم چه لحنیست...

کاینچنین ارام و ساکت اشک میریزم

با صدای سازت اما من

 تمام هستی ام را می سرایم

زندگی را می رهانم

عشق را می پرورانم...

 

من برای تو ترانه می سرایم

تو فقط اما ترانه می نوازی.....

 

----------

کنار سیب و رازقی
نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی
بی خبر از دلبستگی
عاشقم

 

 

ابر شدم صدا شدی
شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی
عشق شدم تو غم شدی
 

 

 

انسیه من دریای من
آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو
 
گمگشته در بارون تو

 

 

مجنون لیلی بی خبر
در کوچه های دربه در
مست و پریشون و خراب
هر آرزو نقش برآب
شاید که روزی عاقبت
 
آروم بگیرد در دلم

 

 

 کنار هر ستاره ای
نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی
بیخبر ازدلدادگی

عاشقم

 
 
ماه شدم ابر شدی
اشک شدم صبر شدی
برف شدم اب شدی
قصه شدم خواب شدی
 

 

فرق بین دوست داشتن و عشق ورزیدن و فرق بین عشق معمولی و عشق روحانی در چیست ؟

 

بین دوست داشتن و عشق ورزیدن فرق زیادی است . در دوست داشتن تعهدی وجود ندارد ولی عشق ورزیدن تعهد است . به همین علت است که مردم زیاد راجع به عشق حرف نمیزنند . در واقع مردم به نحوی از عشق حرف میزنند که تعهدی  مورد نیاز نباشد . مثلا میگویند : (( من عاشق بستنی هستم )) چگونه میتوان عاشق بستنی بود ؟ میتوان بستنی را دوست داشت اما نمیتوان عاشقش بود . یا میگویند : (( عاشق سگم هستم )) یا (( عاشق ماشینم هستم )) میگویند عاشق اینم ,  عاشق آنم ;  اما مردم واهمه دارند از اینکه به همدیگر بگویند عاشق هستند .

مردم به هم میگویند (( به شما علاقه دارم )) چرا به هم نمیگویند (( عاشق شما هستم )) برای اینکه عشق تعهد آور است . عشق درگیر شدن است – خطر کردن  و مسوولیت پذیری است . علاقه داشتن گذراست . من امروز دوستتان دارم و فردا ممکن است دوستتان نداشته باشم – هیچ خطر کردنی با آن همراه نیست . وقتی به زنی میگویید (( عاشقتان هستم )) تن به خطر داده اید یعنی میتوانی روی من حساب کنی .

وقتی مردی به زنی میگوید (( به تو علاقه دارم )) در اصل چیزی راجع به خودتان اقرار میکنید و میگویید : من چنین آدمی هستم و بر این اساس به تو علاقه دارم . من به بستنی هم علاقه دارم . به ماشین هم علاقه دارم و به همین نحو به شما هم علاقه دارم . ولی وقتی پای عشق به میان می اید شما راجع به ان شخص حرف میزنید . منظورتان این است که شما دوست داشتنی هستید و پیکان به طرف ان شخص هدفگیری  شده است .و خطر در همین است . دارید قول میدهید.

نشانه های عاشق بودن چیست ؟

سه تاست . اولی ,  اغنای محض . به هیچ چیز دیگری نیاز نیست . دوم آینده وجود ندارد . همین لحظه عشق ابدیت دارد ,  نه لحظه بعد – نه فردا – نه ا ینده . و سوم ,  وجودت از میان بر میخیزد ,  دیگر وجود نداری .اگر هنوز وجود داشته باشی معنی اش این است که هنوز وارد معبد عشق نشده ای .

 لطفا کامنت  یادت نره

 


89/2/8::: 11:10 ص
نظر()
  
  

بزرگترین سایت فرهنگی و تفریحی ایرانیان |WWW.FunShad.com

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،

از جمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.

و چون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،

تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی

نه خیلی غیرضروری،

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند

چون این کارِ ساده ای است،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند

و با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.

و امیدوام اگر جوان که هستی

خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی

چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

  امیدوارم حیوانی را نوازش کنی

به پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.

چرا که به این طریق

احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.


امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی

هرچند خُرد بوده باشد

و با روئیدنش همراه شوی

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد..

  بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی

زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یک بار

پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

خدایا تو قلب مرا می خری؟

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت


ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد


یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است


و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟


و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست


و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.

 

یوگا



که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم.


یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
 



89/1/25::: 10:48 ع
نظر()
  
  

 

 

دوستان گلم نظر یادتون نره

 

 

دوری نمی گذارد برای گیسوانت جشنی بر پا کنم


که گیسوانت را یک به یک شعری می باید


ستایشی می باید


تک تک گیسوانت را می شناسد قلبم


انگاه که در گیسوانت محو می شوم فراموشم مکن


به خاطر بیاور که دوستت دارم


مگذار درین دنیای تاریک گم شوم


موی تواین سیاهی زیبا


همچون بال کلاغان راه را نشانم خواهد داد


به شرط انکه فاصله انها را دریغ نکند

taranehhagroups

 

 

اول از همه برایت آرزومندم که... (ویکتور هوگو)

 

 

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد

و اگر اینگونه نیست، تنهایی‌ات کوتاه باشد

و پس از تنهایی‌ات، نفرت از کسی نیابی

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

 

 

برایت همچنان آرزو دارم

دوستانی داشته باشی

از جمله دوستان بد و ناپایدار

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دستکم یکی در میانشان

بی‌‌تردید مورد اعتمادت باشد.

 

 

و چون زندگی بدین‌گونه است

برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی

نه کم و نه زیاد، درست به اندازه

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهند

که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد

تا که زیاده به خودت غره نشوی.

 

 

و نیز آرزومندم

مفیدِ فایده باشی

نه خیلی غیرضروری

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا

نگه دارد.

 

 

همچنین، برایت آرزومندم

صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند

چون این کارِ ساده‌ای است

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران‌ناپذیر می‌کنند

و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران

نمونه شوی.

 

 

و امیدوارم اگر جوان هستی

خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمایی اصرار نورزی

و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی

چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

 

 

امیدوارم سگی را نوازش کنی

به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره

گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهی‌اش را سر می‌دهد

چرا که به این طریق

احساس زیبایی خواهی یافت، به رایگان.

 

 

امیدوارم

که دانه‌ای هم بر خاک

بفِشانی

هرچند خُرد بوده باشد

و با روییدنش همراه شوی

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

 

 

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی

زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یک بار

پولت را جلو رویت بگذاری و بگویی: «این مالِ من است»

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

 

 

و در پایان، اگر مرد باشی

آرزومندم زن خوبی داشته باشی

و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

 

 

اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم...

 

 

 

 

آیینه وار

 

باید دیوونگیهامو ببخشی / نگاه سرد چشمامو ببخشی

می دونم گاهی حرفام خیلی تلخه / بگو می تونی حرفامو ببخشی

 باید گاهی توچشمام خیره شی تا / ببینی تا چه حد غمگین وخسته ام

نمی دونم دخیل دلخوشیمو / به چشمای کدوم آیینه بستم

 یه دنیا خاطره تو کوله بارم / منو از زندگی مأیوس کرده

شبای بی چراغ زندگیمو/ پر از تنهایی و کابوس کرده

 تو نور روشن روزای بعدی / همون روزایی که آیینه وارن

همون روزای خوشرنگ دل انگیز/ که تو آغوششون پروانه دارن

 تو می تونی منو آشتی بدی با / شبای روشن ستاره بازی

تو می تونی کنار من بمونی / تو می تونی منو از نو بسازی

 تو می تونی با یه لبخند شیرین / بدیهای منو آسون ببخشی

می تونی به کویر خشک قلبم / تو به آهستگی بارون ببخشی

 

 

 

 


89/1/16::: 8:54 ع
نظر()
  
  

 

 

بهار بهار <\/h1>

بهار بهار
صدا همون صدا بود

 
صدای شاخه ها و ریشه ها بود

 
بهار بهار

 
چه اسم آشنایی ؟

صدات میاد ... اما خودت کجایی
 
وابکنیم پنجره ها رو یا نه ؟

 
تازه کنیم خاطره ها رو یا نه ؟
بهار اومد لباس نو تنم کرد
تازه تر از قصل شکفتنم کرد

 
بهار اومد با یه بغل جوونه

 
عید آورد از تو کوچه تو خونه

 
حیاط ما یه غربیل

 
باغچه ما یه گلدون

 
خونه ما همیشه

 
منتظر یه مهمون

 
بهار اومد لباس نو تنم کرد

 
تازه تر از فصل شکفتنم کرد
بهار بهار یه مهمون قدیمی

یه آشنای ساده و صمیمی

یه آشنا که مثل قصه ها بود
 
خواب و خیال همه بچه ها بود

 
آخ ... که چه زود قلک عیدیامون

وقتی شکست باهاش شکست دلامون

 
بهار اومد برفارو نقطه چین کرد
خنده به دلمردگی زمین کرد

چقد دلم فصل بهار و دوست داشت

واشدن پنجره ها رو دوست داشت

بهار اومد پنجره ها رو وا کرد

من و با حسی دیگه آشنا کرد

 
یه حرف یه حرف ? حرفای من کتاب شد

حیف که همش سوال بی جواب شد

دروغ نگم ? هنوز دلم جوون بود

که صب تا شب دنبال آب و نون بود

 

http://fc05.deviantart.com/fs22/f/2007/328/b/8/hold_on_to_me_love_by_WCS_Wildcat.jpg


 

اگه دلت خواست ، خورشیدم باش 


اگه دلت خواست ، مهتابم شو

شبا که خوابی آروم آروم

اگه دلت خواست ، بی تابم شو

اگه دلـــت خواست ، آوازم باش

اگه دلــــت خواست ، آهنگــم کــن

تو که نباشی خیلی تنهام

اگه دلت خواست ، دلتنگم کن

تو کـه نباشی دلـگیرم ، خـاموش و تـنـهـام

تو که نباشی می میرم ، از دست دنـیـا

تو که نباشی دلـتنگم ، آه از بـی کـسی تنهایی

تو که نباشی وای از من ، با شب گریه ها

اگه دلت خواست داغم کن با هرم لبهات

اگه دلت خواست خوابم کن با فکر فردا

تو که نباشی تاریکم تنهای تنها ، بی رویا


تو که نـبـاشی می سوزم با یـادت ایـنـجا


 


 


 

دانلود آهنگ با کیفیت MP3 128 :

  ایمان نبی زاده دانلود آهنگ تو که نباشی

دانلود آهنگ با کیفیت OGG 64 :

ایمان نبی زاده دانلود آهنگ تو که نباشی

چشمهای من به جای دستهای تو   
  من به دستهای تو آب میدهم
تو به چشم من آبرو بده 
 من به چشمهای بیقرار تو قول میدهم
 ریشه های ما به آب شاخه های ما به آفتاب میرسد
 ما دوباره سبز خواهیم شد.
زنده یاد قیصر امین پور
 
 
بیا،بیا و بگذار سر به سینه من تا که بشنوی
 آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
 شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این دل رمیده سر در کمند را
 بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
!اندوه چیست 
 !عشق کدام است
!غم کجاست
((دوستان دوستون دارم
 

 

 


89/1/5::: 12:38 ع
نظر()
  
  

taranehhagroups


 

کفش من خسته نشو مقصد همین دورو براس
کفش من غصه نخور خدا همیشه اون بالاس


کفش من خاکی شدی خوب میدونم ، مثل دلم

خسته و داغونو پارس ، آخه از کدوم بگم ؟


عمریه همنفسه هر چی سواره بی کسه

خودشو گول میزنه که شاید اون روز برسه


روزی که دنیا فقط پر از خوبی باشه و بس

روزی که کنده بشن از تو دلامون خارو خس


آره سراب نیست دلکم ، وجود داره چنین روزی

ولی تا رسیدنش باید همینجور بسوزی


کفش من ، هیچکسی ارزش تو رو نفهمیده

آخه هیچکس پاهاش از سنگریزه ها نرنجیده


کفش من باهام بمون حالا که اینجا بی کسم

لا اقل بمون باهام تا آخر این نفسم


کفش من قول بده تا وقتی که همراه منی
خودت و نذاری هیچوقت رو دل هیچ آدمی

 

 

امشب به یاد بودنت تا صبح تا صبح واست شعر میخونم

برات هزار تا شعر میگم تا بدونی دوست دارم

یادم میاد پشت سرت با چشم گریون داد زدم

تو جواب اشک من به قلب من تو چنگ زدی

نا مهربون اینجوریه رسم و رسوم عاشقی؟

میگی هنوز دوستم داری من که ندیدم اینجوری

 

 

 تورو قسم دادم به جون جفتمون

 

به تموم لحضه ها خاطراتمون

اما تو گفتی نمیشه اینجا باید تموم بشه

..اینجا باید تموم بشه.

اخه مگه حرفی زدم..

آره همش بهونه بود

 

هرگز از آرزوی کسی مگریز شاید ...

 

بعضی از آدم*ها به تو فکر می*کنند
بعضی از آن*ها به تو توجه می*کنند
بعضی*ها عاشقت می*شوند
بعضی*ها آرزو دارند هدیه *شان را بپذیری ...

بعضی*ها فکر می*کنند که تو برای آن*ها یک هدیه*ای
بعضی*ها دلتنگت می*شوند
بعضی*ها برای موفقیت*هایت جشن می*گیرند
بعضی*ها قدرتت را تحسین می*کنند
بعضی*ها فقط می*خواهند با تو حرف بزنند
بعضی*ها می*خواهند که تو همیشه شاد باشی
بعضی*ها می*خواهند که همیشه سلامت باشی
بعضی*ها برایت آرزوی سعادت دارند
بعضی*ها حمایت تو را می*خواهند و بعضی*ها شانه*هایت را برای گریه*هایشان ...
و همه احتیاج دارند تا این*ها را به تو بفهمانند
اما هرگز از آرزوی کسی مگریز، شاید این تنها چیزی باشد که آن*ها در زندگی دارند ...

 

 

 

 

 

 

 


88/12/18::: 7:40 ع
نظر()
  
  

 

 

تولد بهار، تولد زندگی 

 

و این آغازی است برای عاشقانه خواندن از زندگی

گویی تولد بهار، تولد زندگیست.

ستارگان از حجم حضور پر نورت کم سو به چشم آمده اند

و امواج خروشان دنیا از آغوش پر مهر تو، دستهای گرم آرامش را بوسیده اند.

تو تولدی را آغاز کرده ای

برای سبز ماندن، ترنم عشق خواندن

و تا ابد برای شکوفایی شکوفه های بهاری، شعر گفتن

تو آمده ای تا رنگ زمستانی نگاهم را در چشمه زلال قلبت به فراموشی بسپارم

واز سرمستی وجودت جامهء زرین امید بر تن کنم.

تو آمده ای تا من تولدت را تولد زندگی بنامم.

آمدی آمدنت صدها طلوع سبز داشت

باغبان زندگی درجانمان صد شعله کاشت

شعله هایی کز صدای گرم عشق

تا ابد در جانمان آوای خوشبختی نگاشت

چگونه جوان بمانیم

HOW TO STAY YOUNG

 

. 

شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد

 

                                    باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد

 

غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست دگر

 

                                    باخبرگشته که دنیا چه فریبی دارد

 

خاک کم آب شده مثل کویری تشنه

 

                                 شایداز جای دگر مزرعه شیبی دارد

 

سیب هر سال این فصل شکوفا میشد

 

             

 

 

 


  
  
 
قبل از ازدواج باید بدانید ...

 

 
یکی از دلایل شکست در زندگی زناشویی این است که افراد پیش از ازدواج مکالمه طولانی و جدی با یکدیگر ندارند. در اینجا سوالاتی را مطرح کرده‌ایم که به شما در شناخت بهتر همسر آینده‌تان کمک می‌کند. حقیقتا این سوالات کلید طلایی هستند و اگر شما و همسرتان این نکات را از یکدیگر بدانید امکان شکست در ازدواج‌تان کمتر خواهد بود.

? چه عادت‌هایی دارد؟
آیا شما سحرخیز هستید؟ همسر آینده‌تان چطور؟ چند ساعت در شبانه‌روز تلویزیون تماشا می‌کنید؟ آیا طرف مقابلتان آدم ولخرج، مقتصد یا خسیسی است؟ چقدر کار می‌کند؟ بهتر است بدانید همسر آینده‌تان چقدر زمان صرف حمام رفتن، خوابیدن یا کارهای شخصی‌اش می‌کند؟ آیا این زمان‌ها با ساعت طبیعی زندگی شما در تداخل است یا نه؟

? زبان ابراز عشق طرف مقابلتان چیست؟
وقتی از صمیم قلب به کسی که دوستش دارید حرف‌های دلتان را می‌زنید در او احساس عشق را بیدار می‌کنید. برخی افراد زمانی‌که یک هدیه دور از انتظار از طرف مقابل دریافت می‌کنند به اوج عشق می‌رسند. روشی که به وسیله آن افراد به عشق می‌رسند «زبان عشق» آنهاست. این زبان می‌تواند تماس فیزیکی، سپری کردن اوقات فراغت با یکدیگر یا کلمات عاشقانه و هدیه باشد. مطمئن شوید که زبان عشق یکدیگر را پیدا کرده‌اید.

? نظر طرف مقابل در مورد فرزند چیست؟
آیا شما فرزند می‌خواهید؟ چند تا؟ آیا شما و همسر آینده‌تان بر سر تعداد فرزندان موافق هستید؟ بسیار مهم است که هر دو موافق یک نوع روش تربیتی خاص باشید.

? روابط خانوادگی او چگونه است؟
خانواده او چگونه هستند؟ افراد خانواده چگونه با یکدیگر رفتار می‌کنند؟ دانستن این مطالب به این معنا نیست که شما حتما در آینده خانواده‌ای شبیه خانواده همسرتان خواهید داشت، اما به شما در شناخت بهتر و بیشتر او کمک می‌کند. بیشتر شخصیت او در همان خانواده شکل گرفته است. همه خانواده‌ها مشکلاتی دارند، از ابتدا موضع خود را مشخص کنید، آیا دوست دارید با آنها بیش از حد صمیمی ‌شوید یا می‌خواهید فاصله را با آنها نگه دارید؟

? طرف مقابل چگونه از پس لحظات سخت بر می‌آید؟
ازدواج همیشه آسان نیست، اختلاف نظر همیشه وجود دارد. گاهی اوقات شما و همسرتان هر دو خسته‌اید و به کمی ‌تنهایی نیاز دارید. در کنار مشکلات کوچک مشکلات بزرگ هم به وجود می‌آید. از دست دادن شغل، بارداری بدون برنامه‌ریزی، سقط بی دلیل جنین، فوت یکی از اعضای خانواده، تصادف ماشین، بیماری‌های جدی،... همه و همه مشکلات غیرقابل پیش‌بینی هستند. آیا شما و همسرتان در مواجه با این مشکلات دلسرد می‌شوید؟ آیا شما یا همسرتان برای کنترل امور به یکدیگر کمک می‌کنید؟ آیا یکدیگر را در شرایط سخت تنها نمی‌گذارید، حتی اگر زندگی آن طور که تصور می‌کردید پیش نرفته باشد؟

? آیا هر دو اعتقادات مذهبی یکسانی دارید؟
همسر آینده شما ممکن است یا بسیار مذهبی باشد یا اصلا مذهبی نباشد، اما به هر حال بیشتر افراد حد معقولی از مذهب را در زندگی‌شان دخالت می‌دهند. اگر شما و همسرتان اعتقادات مذهبی متفاوتی دارید، چگونه می‌خواهید فرزندانتان را تربیت کنید؟ حتما لازم نیست که بر سر کوچکترین مسائل دینی با هم موافق باشید، اما باید در اصل پیرو یک اعتقاد باشید.

? انتظار او از ازدواج چیست؟
از کار خانه گرفته تا حساب‌های پس‌انداز، همسرتان از شما انتظار دارد در زندگی زناشویی چه مسوولیتی داشته باشید؟ شما از او چه انتظاری دارید؟ آیا انتظار دارید یک زندگی زناشویی عاشقانه داشته باشید یا فکر می‌کنید این کارها مربوط به پیش از ازدواج است؟
هر دو طرف باید منظور و انتظار واقعی خود از ازدواج را بدانند و برای درک انتظارات طرف مقابل کوشش کنند.

? اهداف زندگی طرف مقابلتان چیست؟
در لحظاتی که بسیار عاشق هستید و مطمئنید این دختر یا پسر همان است که می‌خواهید، فراموش نکنید هدف‌های زندگی طرف مقابل را بشناسید. یک سوال قدیمی‌ وجود دارد که همه باید از همسر آینده خود بپرسند: « تو در ?? سال آینده خود را کجا می‌بینی؟» یا «می‌خواهی ?? سال آینده چه زندگی داشته باشی؟»

? اهداف شغلی طرف مقابلتان چیست؟ کجا می‌خواهد زندگی کند؟ دوست دارد در جایی ثابت باشد یا هر جا باد می‌وزد برود؟
هر کس یک طرح یا آرزوی اصلی دارد. دریابید آیا شما می‌خواهید همسفر رویاهای همسر آینده‌تان باشید یا نه!؟
البته نمی‌توانید همه چیز را در مورد همسرتان بفهمید. گذر زمان شما را پخته‌تر خواهد کرد و مطالب بیشتری در مورد هم می‌فهمید. اگر مسائل اصلی و اولیه را از ابتدا درست کنار هم قرار دهید تا آخر عمر یک زندگی شاد خواهید داشت.

آیا فکر می کنید بی عرضه هستید؟

آیا فکر می کنید به درد هیچ کاری نمی خورید؟؟

آیا فکر می کنید بی مصرف هستید؟؟به خدا درست فکر می کنید

 
 

توصیه های کاربردی،مخصوصه پسر هایی که زن گیرشون نمییاد. نکته :این مورد را همه پسر ها بخونند چون شامل همه میشه!

?/اولین دختری که به تورتون خورد ازش شماره بگیرند (ولی چون در این کار استعداد ندارید بهتره دور اینکار را خط ِ قرمز بکشید)

?/اگه خواستید دختری را زیره نظر بگیرید (که بیخود کردی) باید زیر چشمی طوری که متوجه شما نشه زیره نظرش بگیری
نکته:چون در این کار هم مثل مورد ِ (?) ….. ندارید ، بهتره عینک بزنید.

?/اگه دختری را دیدید که تنها نشسته سَرِ صحبت را باهاش باز کنید
و به مورد ِ (?) مراجعه کنید .
نکته: قبلش دورو بر تان را یه نگاهی بندازید چون ممکنه یه دفعه ای یه دست از عقب اون گردن ِ نسبتاَ نحیفتان را بچلاند.

?/به هر دختری که رسیدید سلام کنید و خود را بچه مثبت نشون بدید
ولی مواظب بعضی لنگه کفش ها باشید..

?/اگه خواستگاری هر دختری رفتید و جواب رَد شنیدید نااُمید نشوید خواستگاری یکی دیگه بروید گرچه بازم جوابِ رَد می شنوید.( پسر باید پررو باشه)

?/اگه یه دختری را خیلی دوست دارید ولی به شما محل نمی ده، با یه دختره دیگه بیرون برید طوری که اون شما را ببینه .
نکته:که در این صورت نه تنها به شما دیگه محل نمی ده ،تا کفش هم نثارتان می کنه.

?/تا می توانید سن ازدواج را ببرید بالا چون دخترها،دختر ِنارنج و ترنج اند که ازآفتاب و سایه می رنجند.
اگرچه ریسکش خیلی بالا است, ممکن دیگه کسی بهتون دختر نده،

چون ترشی هم تاریخ اِنقضا داره,تا یه حدی می توان تحملش کرد.
نکته:در صورت موفّق نشدن در این مورد یه ظرف حتماً آماده کنید
.
حتماً میپرسی برای چی؟ خوب دیگه، برای ترشی.(ادم که انقد خرفت نمیشه)

?/اینقدر سرِ کوچه و خیابون ها کشیک نکشید, که شاید شتر بخت رد بشه و شما بهش التماس کنید که شاید در خونه شما هم بخوابه .
نکته:ممکنه شتر بخت را با شتر ؟ اشتباه بگیرید و اونم بخوابه و دیگه بلند نشه. که در این صورت(فاتحه مع صلوات)…

?/اگه قیافه نداری،اشکال نداره عوضش ماشین داری
چی؟!! ماشین نداری… اشکال نداره عوضش خونه داری

بازم چی؟!! خونه هم نداری… خوب مشکلی نیست چون کار که داری! بعداً هم میشه خونه و ماشین خرید.

وای نگو که کار هم نداری!!! ترشی هم که اُفتادی، پس بهتره بری یه جایی خودت را گمو گور کُنی.

??/یه توصیه : اگه قیافه نداری؛ نری… ابروهات را برداری،صورتت را تیغ بزنی، یکمی از لوازم آرایشی مامان جونت کش بری، همین جوری خوبی (فقط یکمی سرو وَعظت را درست کن).

??/اگه از دوست دختر و هم دانشجویی به جایی نرسیدی چاره ای نداری جزء این که، بری سراغ همون دخترها فامیل

??/اگه از قبل سابقه ات خراب نباشد کارت زیاد هم مشکل نیست، ولی… شما که تو ? آسمون یه ستاره هم ندارید کارتون خیلی مشکله اما من کُمکتان میکنم :
تنها لطفی که میتونم بکنم اینه که هُلتون بدم، که در این صورت هم ممکنه از چاه در بیاند و بی یُفتید تو درّه (خوب عوضش از دست یکی از سیریش ها راحت می شیم).

??/اگه از هیچ کدوم از این ها به نتیجه نرسیدی حتماً مشکل از خودت است بهتره بری پیشه یه روانپزشک اگه اون گفت مشکلی نداری!!! آخه… پس بد شانس هستی، برو خودت را دخیل کن به یکی از این امازاده ها شاید حاجت بگیری(دیگه باقیش با خداست و ما هم دیگه دخالت نمی کنیم).

 

ماه من غصه نخور
زندگی جذر و مد داره
دنیامون یه عالمه آدمه خوب و بد داره
ماه من غصه نخور
همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک مثل تو و من نمیشن
ماه من غصه نخور
مثل ماها فراوونه
خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه
ماه من غصه نخور
گریه پناه آدماست
تر و تازه موندن گل ماله اشک شبنماس
ماه من غصه نخور
زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه ادم نمیشه
ماه من غصه نخور
خیلیا تنهان مثل تو
خیلیا با زخمای زندگی آشنان مثل تو
ماه من غصه نخور
زندگی خوب داره و زشت
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت
ماه من غصه نخور
زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه ادم نمیشه
ماه من غصه نخور
دنیا رو بسپار به خدا
هر دومون دعا کنیم تو هم جدا منم جدا
--------------------------------------
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری
آفتاب زرد وغمگین، پله های رو به پایین
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری
رونوشت روزها را روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی، جمعه های بی قراری
عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
درستون تسلیت ها، نامی از مایادگاری
----------------------------------
تو را من چشم در راهم . . . . . گرم یاد آوری یا نه
تو را من چشم در راهم . . . . . . . . . . . . . من از یادت نمی کاهم
گرم یاد آوری یا نه
-------------------------------

آنکه ارزد صید را عشق است و بس
لیک او کی گنجد اندر دم کس
عشق می گوید به گوشم پست پست
صید بودن بهتر از صیادی است
--------------------------
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد ...
یاری که تحمل نکند یار نباشد .. .
تا رنج تحمل نکنی گنج نبینی ...
تا شب نرود صبح پدیدار نباشد ...
گر دست به شمشیر بری عشق همان است ...
کانجا که ارادت بود انکار نباشد ...
--------------------------
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه و گل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر می کنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
-------------------------------
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل ، آفرین دل ، مرحبا دل
ز دستش یک دم آسایش ندارم
نمی دانم چه باید کرد با دل
هزاران بار منعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه ِخطا دل ؟!
به چشمانت مرا دل مبتلا کرد
فلاکت دل ، مصیبت دل ، بلا دل
از این دل دادِ من بستان خدایا
ز دستش تا به کی گویم خدا دل
درون ِسینه آهی هم ندارد
ستمکش دل ، پریشان دل ، گدا دل
به تاری گردنش را بسته زلفت
فقیر و عاجز و بی دست و پا دل
بشد خاک و ز کویت بر نخیزد
زهی ثابت قدم دل ، با وفا دل
--------------------------------

 

 


88/1/30::: 9:54 ص
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده