سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امام صادق علیه السلام این دعا را به من داد : «سپاس خدایی را که صاحب حمد است و شایسته و نهایت [عبدالرحمان بن سیابه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :24
بازدید دیروز :15
کل بازدید :201904
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/2/5
9:36 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

سلام دوستان خوب پارسی بلوگی  تا چند روز دیگه 8/12/87 که اولین سالگرد عزیز ترین کسم تو دنیاست منتظر مطلبی با نام غم نامه فراق باشید

 


87/11/22::: 10:55 ص
نظر()
  
  

 

صبوری مهم ترین چیز است در حیات معنوی انسان. ای بسا که انسان پس از کشت دانه باید منتظر بماند! در ابتدا همه تلاش ها بیهوده به نظر می رسد. به نظر چیزی اتفاق نخواهد افتاد. و آنگاه یک روز انتظار به پایان می رسد و واقعیت نمایان می شود-  دانه می شکافد، از زمین سر می کشد، نهال می شود! اما به یاد داشته باش، آنگاه که به ظاهر هیچ اتفاقی در شرف وقوع نبود، دانه در زیر خاک بی وقفه سرگرم کاری بود.

 

تو فقط باید ساکت باشی. ساکت بودن همه چیز است. سکوت به معنای حرف نزدن نیست. سکوت به معنای نبودن دغدغه است. هنگامی که ذهن قرار می گیرد به لایتناها می پیوندد.

 

هر
خاطره شادی های امروزمان تلخ ترین غمی است که فردا به یاد می آوریم .....
---------------------------------------
اگه گفتی این چیه؟
>->o
نخیر، از غم دوریت بیهوش نشدم، دارم آفتاب می گیرم برنزه شم
---------------------------------------------------------------------------
یه
یه یه
یه یه یه
یه یه یه یه
یه یه یه یه یه
یه یه یه یه یه یه
یهویی دلم برات تنگ شد
 ------------------------------

 

 
میپرسم: چه کار می کنی؟
می گویی: به اینده فکر می کنم.
میپرسم: اینده؟
میگویی:
آ:آری، کاش
ی: یک بار
ن:نشان بدهی
د: دوستم داری
ه: همین!
                                              

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم

امّا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو

حاضری هر چی دوس نداشت ، به خاطرش رها کنی

حسابتو حسابی از ، مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانون و ، ساده بذاری زیر پات

به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری

تولّد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونت و بدی ، یه خار توی دساش نره

حتی یه ذرّه گرد وخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن ، تمام آدمای شهر

امّا نبینی اون باهات ، کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هر جا که بری ، به خاطرش گریه کنی

بگی که محتاجشی و ، به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر ، خواستن اون دیوونه شی

رو دست مجنون بزنی ، با غصه هاهمخونه شی

حاضری مردم همشون ، تو رو با دست نشون بدن

دیوونه های دوره گرد ، واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو ، به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری از ، شهرت و اسم و آبروت

مهم نباشه که کسی ، نخواد بشینه روبروت

وقتی کسی تو قلبته ، یه چیزقیمتی داری

دیگه به چشمت نمی یاد ، اگر که ثروتی داری

حاضری هر چی بشنوی ، حتی اگه سرزنشه

به خاطر اون کسی که ، خیلی برات با ارزشه

حاضری هر روز سر اون ، با آدما دعوا کنی

غرورتو بشکنی و باز خودتو رسوا کنی

حاضری که به خاطرش ، پاشی بری میدون جنگ

عاشق باشی اما بازم ، بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هر کی جز اونو ، ساده فراموش بکنی
پشت سرت هر چی می گن ، چیزی نگی گوش بکن

حاضری هر چی که داری ، بیان و از تو بگیرن

پرنده های شهرتون ، دونه به دونه بمیرن

وقتی کسی رو دوس داری ، صاحب کلّی ثروتی

نذار که از دستت بره ، این گنجِ خیلی قیمتی

 

...تنهاتر از تنهاترین تنهای دنیا

 

وداع
در لحظه وداع ، وقتی که هرکدام به راهی جدا می­رفتیم ، گردنبد صلیب طلایی را به من داد !
من با تعجب نگاهی به او کردم و گفتم: مگر ما از همدیگر جدا نمی­شویم؟ این که یادگاری­دادن ندارد !
او در پاسخ گفت: مگر نه این است که صلیب را بر بالای گور می­گذارند؟ خب !
قلب تو نیز گور عشق من است ! این را بر گردنت بیاویز تا همیشه بر مزار من گریه کنی !

از من نرنج که از تو رنجیده ام

از من روی مگردان
که جز تو ندارم
خوارم مشمار
که به اخلاص نزد تو آمده ام
سالهاست گیسو افشانده ام
برای شکار دل تو
وعده داده بودی که صیاد خواهم شد
چه روزها که شب شد و تو هنوز
به دام من در نیامده ای
اجر من باتوست
میان چشمان و گیسوانت
یک آسمان نشسته است                        و آه من
تا ملکوت ادامه پیدا می کند....
در یلدای انتظار
تور لحظه ها را می بافم
لحظه هایی که، حوصله خمیازه می کشد
و می پرسد              آیا او از بافتن گیسوی خلقت خسته نمی شود
اما تو که از رطب عشق تناول کردی
و در زیر نارگیل های نبوت
گیسوی سبز شاخه ها را شانه کرده ای
و سرخس ها به آهنگ کلام تو می رقصند
و مرداب از هیبت نگاهت
به حیرت فرو رفته است
و دانش در کف دستهایت
دل به سکوت سپرده است
بلند می شوم و آسمانها را کنار می زنم
و برهنگی را که زیباترین پیراهن توست به تن می کنم.
بدرود
دوستدارتان مسعود


 

 من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم...

 

 


 

 

عاشق مرگwww.hamtaraneh.com

اومد که فریاد بزنه اما دیگه نایی نداشت

آسمون پیشش ولی تو قلب اون جایی نداشت

آی دختره آی بی وفا آی تو که تنهام می ذاری

تو قاب عکست جای من عکس کیو می خوای بذاری

برو برو که مثل تو زیاده تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم

برو برو که مثل تو زیاده تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم

زدم به سیم آخرا گفتم ولش کن بیخیال

اون واسه من یار نمیشه بیخیال این عشق محال

گفتم تویه مرام ما منت کشی نیست بی مرام

می خواد بره خوب به درک همینه که هست ختم کلام

برو برو که مثل تو زیاده تو دنیا واسم

برو برو ولی بدون که تا ابد جایی نداری تو دلم


www.hamtaraneh.comهwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.com


 

کاش............
 
  
                                              کاش که این یه جمله هیچ موقع ز یادمون نره
                                             آدمی چه خوب باشه چه بد باشه مسافره
 
 

87/3/9::: 3:32 ع
نظر()
  
  

سلام ................................

 توتنها دوستی بودیکه واسه من همیشه خرف واسه گفتن داشتی 

نگران من نباش حالم خوبه تنها نیستم فقط جدام

افسرده نیستم  خسته ام   میپرسی  از چی  ؟

 از این الکی زنده بودنه  بیهودگی انگار همه چیز بوی گند گرفته

وعفونت همه جا رو گرفته  میگی پس امید چی  ؟

 به نظر من امید یه چیز ذهنیه  باز میگم  خسته ام

 از این الکی زنده بودنه

 

سلام دوستان عزیزم این درد دل خودم بود با کسی که دیگه نمتونم ببینمش اینم

که گفتم درد دلم بود که روز پنج شنبه هفته قبل بهش گفتم ولی جوابمو نمی تونست بده چون  تو این دنیا نبود

میخوام براتون دوتا از دست نوشته هاش رو براتون بنویسم چون هم خودش خیلی دوستش داشت هم من

1 ..............همیشه با تو

تقدیم به تو که روح ودلت چون گلبرگهای بهاری  پاک

ولبخندت چون نسیم لذت بخش است

همیشه با

 با تو بودهام در همه جا با تو نفس کشیده ام

 

با چشمان تو دیده ام مرا از تو گریزی نیست

 چنا نچه روح از جسم  زمین از اسمان

 ودرخت از افتاب  تو دلیل بودن من بوده وهستی

ومن با این دلیل زیسته ام  که باور کردم که علت  بودن من تو  هستی

 

پاسخ من به اغاز وپایان زندگی  انست که همیشه با تو

 

من از غروب دستات یه سایه بون کشیدم

رفتم تون خواب چشمات به ارزوم رسیدم

دل من روی زمینه  دل تو  توی اسمونه

انقدر دوست دارم من که فقط خدا میدونه

 هر جا هستم هر جا هستی  توی قلبم ریشه بستی

 وقتی تو میری عزای دریاست  چون بی اسمون اون خیلی تنهاست

2.............

عاشقانه

 چشمان تو از خاطرم نخواهد رفت

 چشمان تو از کهکشان را شیری  هم بیشتر وبزرگتر است

پیش چشمان تو یاس وناز ومریم پرپر است

اسم تو را از هر چه  زیبا  دیده ام

 زیبا تر است ای خوب من

 خدا حافظ نمیگویم تو را ای...........................

 

زندگی زیباست  به زیبایی ماه  زندگی کوتاه است به کوتا هی اه

 واخرین جمله خودم که با دل پر درد میگم

                                   خدا حافظ ای داغ بر دل نشته   

 

پرسید که چرا دیر کرده است؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟
خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است. تنها دقایقی دیر کرده است.
گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است!
خندید به سادگیم آیینه و گفت : او احساس پاک تو را زنجیر کرده است.
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی!
گفت : خوابی... سالهاست که دیر کرده است....
در آیینه به خود نگاه می کنم ....آه ... عشق او عجیب مرا پیر کرده است....
راست گفت آیینه که منتظر نباش او برای همیشه دیر کرده است!!!
اما من چه ساده...و چه خوش باور برای آمدنش به انتظار نشسته بودم... انتظاری عبث!
انتظار کار عاشقان است و من دلداده چه می کردم به جز انتظار؟
چشمانم هنوز به حلقه ی در خیره مانده اند ... نکند چشمانم خسته شوند ...نکند امشب هم خوابم ببرد ...
چه دیر پیدایش کردم ! قبل از این کجا بود؟ چطور گرفتارش شدم؟ چطور عاشقش شدم؟ چطور دلم را ربود؟
کی رفت؟ چرا رفت؟ کی می آید؟ اصلاً می آید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 
 
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای ، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم ، خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آیا " ز یاد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا .... در گلو شکست
نگاهم یاد یاران کرده امشب  مرا سر در گریبان کرده امشب  غم و فریاد من از این و آن نیست دلم یاد رفیقان کرده امشب

 

یه سلام مخصوص برای بعضی ها که واقعا دوسشون دارم
 
 
 
نشد یه قصری بسازم
 
نشد یه قصری بسازم پنجرهاش ابی باشه

من باشم و اون باشه و یک شب مهتابی باشه
نشد یه جا بمونه و آخر بشه ماله خودم
حتی یه بار یادش نموند ماه و روز تولدم
با همه التماس من نشد دیگه نره سفر
شعرام بجز اون روی هر دیوونه ای گذاشت اثر
نشد برم بغل بغل واسش شقایق بچینم
نه این که من نخوام برم نذاشت گلهارو ببینم
نشد همه دعا کنن همیشه اون باشه پیشم
یکی میگفت خواب دیده که اون گفته عاشقش میشم
اما نشد ، اما نشد قسمت ما یه لحظه ی روشن و خوش
پیغام واسش فرستادم بیا بازم منو بکش
نشد که نشکنه بازم این چینی شکستنی
هیچ جای دنیا ندیدم هیچ جای دنیا ندیدم
عجب چشای روشنی
باور نکرد یه موجشو به صدتا دریا نمیدم
یه تار مو خواستم نداد گفت به تو دنیا نمیدم
راست میگه هر چی اون بگه راست میگه هر چی اون بگه
من کجا و دیوونگی
چه جوری به حرفش گوش کنم
اون گفت بچسب به زندگی
خلاصه آخرش نشد ما گل سرخ رو بو کنیم
اون گفت برو که بتونیم خوب حفظ آبرو کنیم
نشد یه بار برسم به آرزوهای محال
یه خاطره مونده برام با یه سبد میوه کال
نشد منم واسه یه بار به آرزوهام برسم
گذشته کار از کارمون
دیر شده به خدا قسم
نشد به موقع این کویر ابری بشه بارون بگیره
نشد خودش آینه که هست بیاد و شمعدون بگیره
نشد بپاچم زیر پاش عطر گل محمدی
نشد بهم جواب بده
حتی بهم بگه بدی
نشد دوستت دارم بگه
به من که نه به دیگری
نشد یه بارم رد بشه
از روی شعرا سرسری
نشد یه کاری بکنه
که بدونم دوستم داره
آتیش گرفتم و یه بار
نگام نکرد بگه آره
نشد یه بار حرف بزنه
نزاره پای سرنوشت
نشد یه شب نگم خدا الهی که بره بهشت
نشد بشه یه بار واسش یه فال حافظ نگیرم
نشد تو رویاهام براش روزی هزار بار نمیرم
نشد بره
نشد نره
نشد بخواد
نشد بیاد
نشد ولی
شاید بشه
واسم دعا کنید
زیاد
از شما پنهون نکنم
یه حرفهایی بهم زده
گفته همین روزا میاد
اما هنوز نیومده
قصه داره تموم میشه
مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید
اول خدا بعدا شما
قصه داره تموم میشه
مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنید
اول خدا بعدا شما
 

 


 
 
 
 

 

                


87/2/21::: 4:18 ع
نظر()
  
  

به یاد شمع فروزان شادروان دکتر علی شریعتی در استانه29 خرداد  سالگشت شهادتش .....

سه دهه از خاموشى آن صداى آرام و دلنشین که از دلى سرشار بى قرارى و اخلاص برمى خاست، مى گذرد. در این سه دهه همیشه بیست و نهم خرداد دلمان را به آرامگاه خلوت پشت دیوار زینبیه برده است. حتى روزهایى هم که بیست و نهم خرداد نبوده و یاد او در دلمان زنده شده است ، باز به یاد بیست و نهم خرداد و آن هجرت غریبانه و مظلومانه و سبز و سرخ افتاده ایم و به یاد آن  گورستان خلوت چشم هایمان را با ابرها گره زده ایم..
.گلچین از مجموعه نثرهای دکتر شریعتی
 
 
بسوزم
 
چه امید بندم در این زندگانی
که در ناامیدی سرآمد جوانی
سرآمد جوانی و مارا نیامد
پیام وفایی ازاین زندگانی
بنالم زمحنت همه روزتا شام
بگریم زحسرت همه شام تاروز
توگویی سپندم براین آتش طور
بسوزم ازاین آتش آرزوسوز
بود کاندرین جمع ناآشنا
پیامی رساند مرا آشنایی ؟
شنیدم سخن ها زمهرو وفا لیک
ندیدم نشانی زمهر و وفایی
چو کس بازبان دلم آشنا نیست
چه بهترکه از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرانیست همدرد بهتر
که ازیاد یاران فراموش باشم
ندانم درآن چشم عابد فریبش
کمین کرده آن دشمن دل سیه کیست ؟
ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل شکاف و جگر سوز ازچیست ؟
ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بیقرار که آرام گیرد ؟
ندانم که از بخت بد آخر کار
لبان که از آن لبان کام گیرد ؟
 
احمق نیستم
 
پر بودم و سیر بودم و سیراب
ولذتم تنها اینکه ...
آری کارم سخت است و دردم سخت تر
و از هرچه شیرینی و شادی و بازی است محروم
اما ...
این بس که میفهمم !
خوب است .... خوب
احمق نیستم .
 
نه مرد بازگشتم !
 
اما باز نگشتم
به بیراهه هم نرفتم
که من نه مرد بازگشتم !
استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن
دین من است .
دینی که پیروانش بسیار کم اند .
مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب !؟
!
 
*********************************************
کار بی چرا
 
عشق تنها کار بی چرای عالم است
چه آفرینش بدان پایان می گیرد .
معشوق من چنان لطیف است
که خود را به (( بودن )) نیالوده است
که اگر جامه ی وجود بر تن می کرد
نه معشوق من بود
************************************************
بگذار
بگذار سپیده سر زند
چه باک که من بمیرم و شبنم فروخشکد
و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد .
و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری بازگردد .
و راه کهکشان بسته شود ...
بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد .
 
 
 
نزدیک تر به خدا
 
من باید فرود آیم
نباید بنشینم
سال هاست ازآن لحظه که پربر اندامم رویید
واز آشیان از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم . هرگز ننشسته ام
ودیگر سری نیز به سوی زمین و به سواد پلید شهرها
وبامهای کوتاه خانه ها بر نگرداندم
چشم به زمین ندوختم
پروازی رو به آسمان
در راه افلاک
و هر لحظه دورتر و بالاتر ا ز زمین
و هر لحظه نزدیک تر به خدا !
***************************************************
خدایا
آتش مقدس شک را
آن جنان در من بیفروز
تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد
وآنگاه از پس توده ی این خاکستر
لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی
شسته از هر غبار طلوع کند
خدایا
به هرکی دوست میداری بیاموز
که عشق اززندگی کردن بهتر است
و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان
                                   که دوست داشتن از عشق برتر است !
 

*****************************************

بالاله که گفت ...
 
از دیده به جای اشک خون می آید
دل خون شده از دیده برون می آید
دل خون شد از این غصه که از قصه عشق
می دید که آهنگ چنون می آید
می رفت و دو چشم انتظارم بر راه
کان عمر که رفته باز چون می آید ؟
بالاله که گفت حال ما را که چنین
دل سوخته و غرقه به خون می آید
کوتاه کن این قصه ی جان سوز ای شمع
کز صحبت تو بی جنون می آید
 
 
******************************************************
و دلنوازترین قطعه نثر دکتر: .........
 
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولیکن سخت مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
                                                              بدست طفلکی گستاخ و بازیگوش
                                                                                   او یکریز و پی در پی
                                دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
                                 و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
                                بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را !
 
 
 
 
تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی است
 
 
 
 
 
 
 
 
تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی است
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دل سپردن از برای زندگی کردن چه زیباست
 
گاه تلخ گاه شیرین گاه چشم انداز رویاست
دل سپردن ها چه آسان دل بریدن ها چه سخت
عاشقی و بی قراری جان خریدن ها چه سخت
 
نازنینم در پناهت در وجود پر از آهت
        در میان دست گرمت پاکی قلب ماهت
تو همیشه در سکوتم از نوای عشق گفتی
 
از وجود مهربانت نامه های عشق گفتی
پس چه شد آن مهریانی ان وفای زندگانی
آن همه مهر محبت آن بهار جاودانی
 
 
 
با سلام به همگی.
یادته وقتی خواستی دنیا بیای، خدا بدرقه ات کرد و . . . بهت گفت:جایی که میری بعضی مردم می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم، تو تنها نیستی. در کوله بارت عشق میگذارم که بگذری، قلب میگذارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم. خدا کنه از اونایی نباشیم که دل کسی رو بشکونیم، همه جا یادمون باشه خدا هست،نا امید نشیم. خدا کنه تو قلبمون جز نیکی و عشق چیزی جای ندیم،خدا کنه باعث اشک ریختن کسی نشیم، و وقتی که بر میگردیم پیش خدای خوب و مهربونمون از ما روی گردان نباشه. خدا کنه . . .
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

86/3/27::: 9:35 ص
نظر()
  
  
<   <<   6      
پیامهای عمومی ارسال شده