سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر دوستی ای که طمعْ پدیدش آرد، نومیدی ازمیانش می بَرَد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :26
کل بازدید :201942
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/2/7
4:56 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

مردی به من نشـان بده تا روز پدر را به او شادباش بگویم

نامه ای از ســـر دلـتـنـگـی

 

 

 

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" قیمتت چنده خوشگله؟"

سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلند گفتی:"زهرمار!"

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود
در پارک، به خاطرحضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی
من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی

مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!
تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است

من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است

کاش می شد که کسی می آمد

این دل خسته ما را می برد

چشم ما را می شست

راز لبخند به لب می آموخت

کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود

و قفس ها همه خالی بودند

آسمان آبی بود

و نسیم روی آرامش اندیشه ما می رقصید

کاش می شد که غم و دلتنگی

راه این خانه ما گم می کرد

و دل از هر چه سیاهیست رها می کردیم

و سکوت

جای خود را به هم آوایی ما می بخشید

و کمی مهربانتر بودیم

کاش می شد دشنام

جای خود را به سلامی می داد

گل لبخند به مهمانی لب می بردیم

بذر امید به دشت دل هم

کسی از جنس محبت غزلی را می خواند

و به یلدای زمستانی و تنهایی هم

یک بغل عاطفه گرم

به مهمانی دل می بردیم


 

کاش می فهمیدیم

قدر این لحظه که در دوری هم می راندیم

کاش می دانستیم

راز این رود حیات

که به سر چشمه نمی گردد باز

کاش می شد مزه خوبی را

می چشاندیم به کام دلمان

کاش ما تجربه ای می کردیم

شستن اشک از چشم

بردن غم از دل

همدلی کردن را

کاش می شد که کسی می آمد

باور تیره ما را می شست

و به ما می فهماند

دل ما منزل تاریکی نیست

اخم بر چهره بسی نازیباست

بهترین واژه همان لبخند است

که ز لبهای همه دور شده ست

کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم

تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم

قبل از آنیکه کسی سر برسد

ما نگاهی به دل خسته خود می کردیم

شاید این قفل به دست خود ما باز شود

پیش از آنکه به پیمانه دل باده کنند

همگی

زنگ پیمانه دل می شستیم

کاش در باور هر روزه مان

جای تردید نمایان می شد

و سوال که چرا سنگ شدیم؟

و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟

کاش می شد که شعار

جای خود را به شعوری می داد

تا چراغی گردد دست اندیشه مان

کاش می شد که کمی آیینه پیدا می شد

تا ببینیم در آن

صورت خسته این انسان را

شبح تار امانت داران

کاش پیدا می شد

دست گرمی که تکانی بدهد

تا که بیدار شود خاطره آن پیمان

و کسی می آمد و به ما می فهماند

از خدا دور شدیم

......

"کاشکی"واژه درد آور این دوران است

"کاشکی"جامه مندرس امیدی است

که تن حسرت خود پوشاندیم

کاش می شد که کمی

لااقل

قدر وزن پر یک شاپرکی

مهربانتر بودیم!

دلم میترسد

 

 

به سکوت سرد مرداب قسم که تو نیلوفر چشمان منی

و دل خسته ی من می ترسد که تو پژمرده شوی

که تو مرا به فراموشی شبها سپری

که مبادا به دلم رنگ سیاهی بزنی

و به شبهای امیدم تو تباهی بزنی

دل من ترانه دارد غم عاشقانه دارد

به هوای روی ماهت همه شب بهانه دارد

 

 


89/6/15::: 5:8 ع
نظر()
  
  
سلام عزیزم ب...ش حالت خوبه عزیزم یه تصمیم جالب گرفتم که امیدوارم از تصمیم من استقبال کنی راستش من همه کسایی رو که وارد زندگیم شده بودن  از زندگیم خارج کردم و الان فقط دوست دارم که تو مال من باشی قسمتی از زندگی من باشی دنیا رو به پات بریزم ودر اخر سر هم اینو بگم از صمیم دلم دوست دارم در ضمن اره دوست دارم بیشتر از قبل
87/2/10::: 2:31 ع
نظر()
  
  
 

 

نامه عاشقانه مسعود به روزگار

   
عزیزم
قلب من رو به تو پرواز می کند...

مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان ؟ اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند . عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعات داشته باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند .

اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده ، به قلبم بخشیده ام . و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است .

می خواهم رنگ سرخی شده ، روی گونه های تو جا بگیرم یا رنگ سیاهی شده ، روی زلف تو بنشینم.

من یک کوه نشین غیر اهلی ، یک نویسنده ی گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام ارده ی من با خیال دهقانی تو ، که بره و مرغ نگاهداری می کنید متناسب است.

بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم ، به تو خواهم گفت چه طور..اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا ، امید نوازش تو را به من نمی دهد ، آن جا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا می کنم.
دوست کوه نشین تو  مسعود
در تاریکی شب سه شمع رو روشن کردم
اولی برای بودنت
دومی برای دیدنت
و سومی برای بوسیدنت
در آخر هر سه رو خاموش کردم برای در آغوش کشیدنت
 
 
اگه دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم
 با تموم بی پناهی به تو تکیه داده بودم
هر بلایی سرم اومد همه زجری که کشیدم
 همه رو به جون خریدم
 ولی از تو نبریدم
 هر جا بودم با تو بودم
هر جا رفتم تو رو دیدم
 تو سبک شدن،تو رویا همه جا به تو رسیدم
 اگه احساسمو کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت به غریبه دل سپردی
 بدون اینو که دل من شده جادوی طلسمت یکی هست این ور دنیا که تو یادش مونده اسمت
 
 

 

پروردگارابرمن نظر کن،
اما نه به اندازه ی ارزش و لیاقتم زیرا از آن بی بهره ام.
بلکه به اندازه ی عشقم،به اندازه ی اشتیاقم،به اندازه ی نیازم.
نه نیاز به آسایش،    نیازبه رسیدن.
توجهم کن وفراموشم مکن،نه به اندازه ی عشق ونیازم زیرا بسیار ناچیز است.
بلکه به اندازه ی کرامت ورحمتت.
یاریم کن،نه به اندازه ی استحقاقم بلکه به اندازه ی مهر و رافتت.
ای بخشاینده ی گناهان ،نبخشای خطای کوچکم را.
زیرا بخشایشت گستاخم می کند وبه من جسارت انجام گناهان بزرگتررامی دهد.
عذابم ده ومجازاتم کن بسیار بیشتر از گناهم،اما بسیار کمتر ازخشمت.
زیرا هنگام خشم رها می کنی مرا تا نابودشوم،
وهنگام خرسندی با مهربانی مجازات می کنی مرا که تا فرصتی باقیست برگردم.
تنبیه تورا بخششت می دانم وآن رابسیار دوست می دارم.
صبر ده مرابیشتر ازدرد م ودرد ده مرا کمترازصبرم.
آنقدربر صبر من بیفزای تاغلبه کندبر هر دردی.
 آنگونه که حتی دردشوارترین لحظات قلبم آرام وخشنودباشد.
خشنود باش از من ،باآن که مستحق خشمم
 
 
 
 
 
 
 

  
  

mt.hamtaraneh.com

 

mt.hamtaraneh.com
 
 
mt.hamtaraneh.com
 
 
mt.hamtaraneh.com
 
mt.hamtaraneh.com
 
mt.hamtaraneh.com
mt.hamtaraneh.com
 
 
mt.hamtaraneh.com
 
 
mt.hamtaraneh.com
 
 
 
 
 
 
mt.hamtaraneh.com
 
mt.hamtaraneh.com
 
mt.hamtaraneh.com
 
 
mt.hamtaraneh.com
 
mt.hamtaraneh.com
 
 
mt.hamtaraneh.com
 
mt.hamtaraneh.com
mt.hamtaraneh.com 
 
هیچی نمیدونم بگم جز اینکه با تمام وجدم همتونو دوست دارم از طرف خودم و قسمت جدید قلبم      صبای            نازنین   نارنیا
 
 
 
 
مسعود
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 


86/8/6::: 3:39 ع
نظر()
  
  

ای ازهمه کس با من اواره خودی تر    ای خوب تر از خوب منو از همه بهتر     من جز تو وعشق  تو کس وکار ندارم با هیچکس جز تو خدای دل خود کار ندارم   دریاب مرا   دریاب  مرا مرحمتی کن به منو  یکدفعه بیدار کن از خواب مرا                                                                                                                                                دستم تو بگیر خسته ام بیرون بکش از اب مرا  تو بانی این دربه دری این همه شوریده سری   از همه کس تازه تری   عشق تو بود یکنفری    این همه ان داد مرا   دریاب مرا دریاب  مرا دریاب مرا                                            فریاد بزن زیر دل اواز بزن   خسته شدی باز بزن    خط بزن از رسم قفس   بر دل ازاد مرا    تو بانی ازادی من باش

ازاد کن ازاد مرا   دریاب مرا دریاب دریاب  دریاب مرا                                                                                    من اتفاق نارسی هستم که زود افتادم    افتاده یا نیفتاده   من ساده پای پاده هنوز نیفتاده ام  دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب مرا یکدفعه بیدار کن از خواب مرا  ای از همه کس بر  من اواره خودی تر


86/7/14::: 12:0 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده