سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جبرئیل همراه هفتاد هزار فرشته پس از نمازظهر نزدم آمد و گفت : . . . ای محمّد ! هرکس با جماعت بودن را دوست داشته باشد، خداوند و همه فرشتگان دوستش خواهند داشت . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :44
بازدید دیروز :18
کل بازدید :202178
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/2/16
11:38 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عاشق میشیم ، اتفاقی همدیگرو له می کنیم ، اتفاقی مثل یه ته مونده سیگار همدیگرو لقد مال می کنیم ، اتفاقی همدیگرو می شکونیم ، اتفاقی به همدیگه تهمت می زنیم ، اتفاقی همدیگرو می بینیم، اتفاقی همدیگرو نمی بینیم ، اتفاقی دروغ می گیم ، اتفاقی راست می گیم ، اتفاقی مریض می شیم ، اتفاقی سر مسیر هم سبز می شیم ، اتفاقی از چراغ قرمز رد میشیم ، اتفاقی ، خیلی اتفاقی تیشه به ریشه هم می زنیم ، خیلی اتفاقی برای هم خاطره می شیم......

لاستیک دلمو با میخ نگات پنچر نکن دلمو نشکن شیشه اندازش گیر نمی یاد ها

 

کاش می دانستی انتظار دیدن تو چه مجازاتی دارد شاید دیگر چشم به راهم نمی گذاشتیrعشق====>سرکاریه ... محبت====>تظاهره ... مهربونی====>مسخرست ... وفا====>مرده ... عهدوپیمون====>دلخوشیه ... عاطفه====>تموم شده ... مهر====>بابا سراغ این یکیو نگیر

 

Image and video hosting by TinyPic

شروع تازه(طوفان)

من از این غمم می گیره
که شکوفه ای نمونده
هر چی بوده رو درختا
آسمون یک دفعه برده ...

من از این دلم می گیره
که کلاغا روبراهن
قمری و کفتر چاهی
به نبود تو دچارن ...

من دلم می گیره وقتی
اونا از من تو رو می خوان
چی بگم؟؟؟جواب ندارم!
من همیشه بی تو تنهام ...

آسمونُ ابر گرفته
بارونم نم نمکی هست
چرا پس طوفان نمی شه؟!
غم تو که تو دلش هست !

این روزا این آسمونم
مثل من بغض تو گلوشه
تنهایی شده یه عادت،
گریه هم دوا نمی شه ...

چه بهونه ی قشنگی
واس ِ یک شروع تازه
تنهایی خودش یه دنیا
برام انگیزه می سازه؛

دیگه می خوام عاشقونه
از نو یک ستاره باشم
وا نمی دم به سیاهی
من می خوام حماسه باشم ؛

بسِّ!من دیگه نمی خوام
پا به پای تو بسوزم
من می تونم با یه شبنم
همیشه طوفان بسازم ..

 شناخت معشوق ازلی!
People see God every day; they just don"t recognize Him.
مردم هر روز خدا را می بینند، فقط او را تشخیص نمی دهند

Let God love others through you, and let God love you through others.
بگذار خداوند دیگران را به وسیله تو دوست بدارد و تو را به وسیله دیگران

God understands our prayers even when we can"t find the words to say them.
خدا دعای ما را می فهمد، حتی وقتی کلمه ای برای گفتنش پیدا نمی کنیم

When you"re self-esteem is low think about being created in the image of God.
هر وقت احساس احترام به خود در شما کاهش یافت
فکر کنید که خداوند شما را به صورت خودش آفریده است

We may have different holidays and different prayers, but we have the EXACT SAME God which means we are more the same than we are different.
ممکن است ما تعطیلات و دعاهای متفاوت داشته باشیم
اما همگی دقیقا یک خدای واحد داریم
این نشان می دهد که شباهت های ما بیشتر از تفاوت های مان است

Every evening I turn my worries over to God.
He"s going to be up all night anyway.
هر شب نگرانی هایم را به خدا وا می گذارم
او به هر حال تمام شب بیدار است

God is a circle whose center is everywhere and whose circumference is nowhere.
خداوند دایره ایست که مرکزش همه جاست، و محیطش هیچ کجا نیست

God gives the nuts but he does not crack them.
خدا گردو را می دهد، اما آن را برای مان نمی شکند

Rebellion to tyrants is obedience to God.
سرپیچی از فرمان ظالم، اطاعت از امر خداست

God has never given us a dream without also including the power to achieve that dream.
خداوند هرگز به ما رویایی نمی دهد که توان تحقق بخشیدن به آن را نداشته باشیم

God has given us two hands-one to receive with and the other to give with.
We are not cisterns made for hoarding; we are channels made for sharing.
خداوند به ما دو دست داده است، یکی برای گرفتن و دیگری برای دادن
ما مخزن هایی نیستیم که برای ذخیره چیزها ساخته باشند،
ما کانال هایی هستیم برای تقسیم چیزها

If God gave you everything you asked for,
where would you put it?
اگر خداوند همه چیزهایی را که می خواهی به تو می داد آنها را کجا جا می دادی؟

حرفهایم را به تو می گویم به تو که عاشقی مثل من . به تو که نرمی و لطافت باران در آرامش صدایت بر سجده می افتد و تو که عاشقانه سلامم میدهی .و تو تویی که جاده از عبورت خجالت میکشد حرفهایم را به تو می گویم تا به باد برسانی که تو با باد همسفری و من چون همیشه گرد راهت با تو حرف میزنم . حرفهایم را به تو می گویم چون میدانم که چشمانت حرف چشمانم را خوب می فهمد و وجود عاشقت گذر نگاهم را خوب درک می کند و مرغ عشق خانه ی ما در برابر آواز سکوتت صوت زیبایش را در قفس سینه محبوس میسازد. حرفهایم را به تو می گویم به تو که آواز عشقت دنیای زرد و بی روح قاصدکها را معنا می بخشد و تو که به شدت باد
بر کویر دلم می تازی
 
 
 

که دلم را برده خدایا
زندگیم را کرده تبه کو؟
هم نفسم کو؟
آنکه نگاهشروز مرا کرده سیه کو؟
بی خبر ماندی زحالم
ز آنچه آمد بر سر من
عشق تو آخر به طوفان میدهد خاکستر من
شعله ای عشق تو از بس در بالا گرفت
سینه مالا مال آتش
غم وجودم را گرفت
هر زمان آید به یادم دیده ای مست تو
گریم از بخت بد خود نالم از دست تو
رخ ات زهر نو دمیده ای من رخ ات نور دیده ای من
بر خیزو بیا ای امید دلم شام من سپری کن
تو ای که به دل نقش غم زده ای
تو غنچه گره بر دلم زده ای
بر خسته دلان چون نسیم سحر یک نفس گذری کن
بی خبر ماندی زحالم
زآنچه آمد بر سر من
عشق تو آخر به طوفان میدهد خاکستر من
شعله ای عشق تو از بس در بالا گرفت
سینه مالا مال آتش
غم وجودم را گرفت
هر زمان آید به یادم دیده ای مست تو
گریم از بخت بد خود نالم از دست تو

 

 تاسف

........ چهار گوشه ی زمین
از تخت افتاده است
آسمان ، بر سَر ِستاره ها
تخم تاریکی ، می پاشد !؟
کار انسان ، پر کردن چاله ها نیست فقط
سیاه چاله ها ، در راه است
سنگ ِتمام / سنگ ِمزار شاعر است
آنهم وقتی که : شعرش ، شیهه می کشد ...
- اگر در گستره ی خود ، گندم می کاشتی
امروز ...
به گدایی نان ، نمی افتادی !؟


آواز تیشه


-امروز، من از خود می پرسم : شیرین ِجان ِ تو
از تیشه ی کدام فرهاد، قد می کشد؟!
-یکی از بیستون دست تکان می دهد
رگ گردنت ، حکایت از مکالمه ای تند دارد !
با خسرو ! نمی دانم ! شاید - با پیرزنِ عجوزه !
O
امروز، من هم ، بقدر نیاز، از خود، خالیم !
یقین دارم ، از جنس نام ((تو)) بوده ام فرهاد یا شیرین ؟!
نمی دانم : فرقی نمی کند !
O
دیرگاهی ست ... قندهای ساییده ات / آب می کشند
روبان ِ دخترانت ، به سرانگشتِ باد، می دهند!
بگو !من ، آخر، کجای تاریخ ((تو)) ایستاده ام ای عشق!!
((این )) راز سربه مُهر/پیشانی نوشت چه کسی ست ؟!
من و تو، سالهاست ... در کابوسهای عاشقانه امان
در حاشیه ی بیستونهای خود / می پوسیم !
خورشیدمان دیگر/ رنگ به چهره ندارد ...
باری : جاده ای که از ((تو)) خالی باشد/دره است

 

 

 

 

 

ستاره کجایی ... ؟!

وقتی که چشمام به آسمون زل زده بود
آره دنبال تو بود ... !
اما بی وفا کجا بودی ... ؟!
یه شبی هم که دلم حا ل و هوای تو رو داشت ...
تا اومد نگا ت کنه ...
جز سیاهی ، هیچی نبود !
عزیزم بگو توی آسمون ها ، تو کجاش بودی ؟!
آره من خوب می دونم ...
پشت ابر بی وفایی جا ته هر شب می دونم .......!!!
اما انگار هیچ مهم نیست ، دل من عاشقته
می دونه چه پوچه این آسمونا بدون تو ..
آخه هیچ رنگی و بویی نداره
انگار بختم همینه ، که شبم بی ستاره بمونه ...
ای ستاره بنازم کجا بودی ... ؟!
که یهو تو آسمون پیدا شدی!
آسمون ... ! خوش به حالت ...
که دوباره عشق تو پیدا شده
یه دعا هم بکن برای ما ...
تا ستاره ی منم پیدا بشه ...... !!!


یاس مهربون 

به نام او


باید فراموشت کنم

چندیست تمرین می کنم

من می توانم ! می شود !

آرام تلقین می کنم

حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....

تا بعد، بهتر می شود ....

فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم

من می پذیرم رفته ای

و بر نمی گردی همین !

خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم

کم کم ز یادم می روی

این روزگار و رسم اوست !

این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین می کنم ...


مجنونم و دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا ......

shimشیما

ستاره کجایی ... ؟!

 

 


 

 

 


86/1/26::: 11:11 ص
نظر()
  
  
<      1   2      
پیامهای عمومی ارسال شده