سلام به "آنها" که همیشه دم دست هستند...
آدم هایی که عجله ندارند.
"آنها" که «گوش» هستند.
"آنها" که هوای گفتگو دارند.
"آنها" که کلمه به کلمه با تو هستند.
"آنها" که وقتی تلفنی با آنها حرف می زنی مرتب نمی گویند:«باشه باشه»،که یعنی خداحافظی.
"آنها" که بلند می گویند: دوستت دارم.
جانم در می رود برای "آنها" که نیمه راه نیستند. نیمه تمام نیستند. پلاک موقت نیستند. یک روزه نیستند.
"آنها" که مدام هستند.
"آنها" که جنس روابط شان همیشگی است.....
سلام به "آنها" که تمام نمی شوند. . .
این ابرها را من...
در قاب پنجره نگذاشته ام...که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد...
تقصیر من نیست...
با این همه.. شرمنده تو ام
خانه ام..در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها...
مرا ببخش اگر تو را دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیاید.
دلم تنگ شده برای کودکیم...
برای خنده های بی دلیل..
برای به دنبال هم دویدنها،زمین خوردنها واز درد خندیدنها...
برای گم کردن کفشدوزکی در خم یک شاخه...
برای راه رفتن روی جدول خیابان...
برای پریدن تو چاله های آب در روزهای بارانی...
برای دوش گرفتن زیر ناودون مدرسه...
برای بی هوا گلی شدن...
برای دنیا رو به بازی گرفتن...
برای سادگی ها، معصومیت ها، خوش بینی ها و شادی های کودکانه...
به راستی که چه زود و چه ارزان کودکیمان را به سراب بزرگسالی می فروشیم.
آ.آ