بعضی ها سلام
بعضی ها یه سلام مخصوص برای بعضی ها که واقعا دوسشون دارم
بعضی ها شنیدید که میگن آدم از فردای خودش خبر نداره
بعضی ها یه روز نا امید از همه کس
بعضی ها یه روز خسته از تموم دنیا و همه ادمای روی دنیا
بعضی ها یه روز پشت میکنن به دنیا با همه چیزای خوب و بدش
بعضی ها یه دفعه میان
بعضی ها که رفته بودن میان
بعضی ها نمی دونم چرا اومدن ولی میدونم چرا رفتن
بعضی ها امیدوارم دیگه هیچ وقت رفتنشو نبینم
بعضی ها بهتره دیگه دربارش حرف نزنم اینجوری بهتره
بعضی ها یه روزشون که اون همه بد و نا امید کننده بود ولی در عوض فرداش
بعضی ها چه فردایی بود
بعضی ها چه خاطره ای بود
بعضی ها تو واقعیت که چی تو خیال که چی تو تصورشونم همچی روزی رو نمی دیدن
بعضی ها فکرشو بکنید
بعضی ها رو که چندین ساله باهاش حرف نزدید
بعضی ها رو که تمام زندگیتون بوده
بعضی ها رو که همه عشقتون بوده
بعضی ها رو که همه چیزتون بوده
بعضی ها از روی خود خواهی و حسادت ازتون جدا کنن اونم فقط به خاطر یه سری دلایل بچه گانه
بعضی ها خودتون قضاوت کنید که چقدر این دوری سختی
بعضی ها می دونن چی دارم میگم و می فهمن من چی کشیدم
بعضی ها حالا تصور کنید بعد از سالها یه روز
بعضی ها که خیلی نا امید و خسته شدن بر حسب اتفاق
بعضی ها رو ببینن
بعضی های خودشونو
بعضی هایی که همه چیزشون بوده
بعضی هایی که عشقشون بوده و بعد با
بعضی ها پیش هم تنها بشن
بعضی ها باهم تو یه ماشین
بعضی ها کنار هم تو یه جاده بارونی
بعضی ها میتونید تصور همچی لحظه ای رو بکنید
بعضی ها می فهمید چی دارم میگم
بعضیها دوست داشتن اون جاده هیچوت تمومی نداشت
بعضی ها میخواستن این جاده تا ابد ادامه داشت
بعضی ها فقط حرف بزنن با هم
بعضی ها درد دل کنن با هم
بعضی ها گریه کنن با هم
بعضی ها یه دنیا حرف برا هم داشتن
بعضی ها هنوزم موندن این چه تقدیری بود که بعد از این همه سال اونم تو اون هوای بارونی اون موقعیت پیش اومد
بعضی ها خوشحالن بابت همه چیز
بعضی ها خوشحالن که تونستن برا بعضی ها کاری بکنن کاری که اگه نمی کردن تا اخر عمر حسرتشو می خوردن
بعضی ها فقط کار خدا بوده که اینجوری بشه
بعضی ها البته کمک یه دوست هم بوده
بعضی ها که خیلی بیشتر از یه کلمه دوست و چند تا جمله ارزش دارن
بعضی ها خیلی خوبن نمیشه گفت چه جوری و چقدر فقط .............
بعضی ها امیدوارم که دیگه هیچ ( تا ) بوجود نیاد
بعضی ها دیگه نمی دونم چی باید بگم و چه جوری بگم ولی می دونم یه دنیا بعضی ها برا گفتن دارم
بعضی ها بقیه بعضی ها شون باشه برا بعضی های دیگه
بعضی ها از آقا سعیدم به خاطر لطفی که روز 30 فروردین بهش کردن ممنونن
بعضی ها دوستتون دارم
بعضی ها فعلا
جادوی سکوت
من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من ، که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه ی مردم شدم
ای سکوت ، ای مادر فریادها ،
ساز جانم از تو پر آوازه بود ،
تا در آغوش تو ، راهی داشتم ،
چون شراب کهنه ، شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یادها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ، ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو ، گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من ؟
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من!
آموخته ام
آموخته ام... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
. آموخته ام... که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم، بیشترین کارها و وظایف را باید انجام دهم
آموخته ام... که همه می خواهند روی قله کوه زندگی کنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد که در حال .بالا رفتن از کوه هستیم
آموخته ام... که فرصتها هیچ گاه از بین نمیروند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست رفته ما را تصاحب خواهد کرد
.آموخته ام... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
.آموخته ام... که لبخند ارزانترین راهی است که میتوان توسط آن نگاه را وسعت داد
.آموخته ام... که نمی توانم احساسم را انتخاب کنم، اما می توانم نحوه برخورد با آن را انتخاب کنم
توبازنده ای زندگی!!
من نیستم
آنکه باید می بودم ، آنکه باید باشم
من نیستم من.
من گرفتارم من اسیرم من خستم
هیچ راهی نیست؟
راه زندگی بر من ، راه غصّه خواهی بیش نیست.
من نیستم من
جادّه های آینده در خیالم دیریست ، کوچه های تاریکیست.
آه شقایق های وجودم :
با گذشته زندم.
بشنو از من ، من نیستم من
بشنو و هیچ نگو از من
با محبّت با وجودی از عشق
با قلم ها در شب
با سکوت شاعرانه در فکر ، با خیالم ، با روح
هیچ نگو
بشنو آنچه در قلب سیاهم برپاست
رنگ من در غم نیست
رنگ من آبی است
روح من بر قایق
قایقی بر دریاست.
آه بر من که نیستم ، من نیستم من
غوطه ور در خواب
لحظه ای در خانه ، لحظه ها در گرداب.
فکر من شب ها
می رود تا پرواز ، پیش آن کبکی
که رهاست از سیلاب
فکر غم های دراز
بشنو از من
من نبودم من ، که چنین می میرم
می شنیدم که دلی هم میگفت :
جادّه های زندگی را می دوم ، لیک چه سود
آنچه می یابم نمی خواهم و آنچه می خواهم نمی یابم
روح زندگی خالیست ، غصّه ها خواهند رست.
بشنو از من که نگاهم سرد است
قاصدک های وجودم انگار
خسته ، لیک در باد است.
ای شقایق نیست با من یاری نیست
تا بگوید قصّه راه دراز
تا بخواند لحظه های سبز باغ.
در سکوتم یا تویی یا رنگ غم
یار من هم یا تویی یا شعر من.
تو مرا می پرسی ، که چه چیز می خواهم!
من خدا می خواهم
در تکاپوی و تلاش زندگی
من یه راه می خواهم ، که دلم می خواهد.
بشنو از من
گر نمانم شاید
در دلم خواهی ماند.
من که رفتم آنوقت
قصّه ها خواهی خواند
که مرا دریابی !!!
بنگر ، تو چرا بی تابی؟!
تو مرا خواهی داشت
شعر من آهنگ نیست
نه کویری خالیست ، نه ترانه ، نه هیچ
شعر من یک راز است
که دلم با خود گفت.
بشنو از من ، که دلم اینبار گفت
سرّ خود با پاییز
قصّه ای روح انگیز ........
y * f *