پنهان کن در آغوشت مرا
مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن
آن سوی تاریکی
بر پهنه ی زندگی
آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و
باران سرود آفتاب را تکرار می کند...
راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید
و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد
لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را
در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید
و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد
پنهان کن مرا
در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...
پنجره مال تماشاست , اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست , اگر بگذارند
سند عشق مشاعیست همه میدانند
عشق هم صاحب فتواست , اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم نکنید , ای مردم
دل من مال شماهاست , اگر بگذارند