به نام خدای ترانه ها
می نشینم در سکوت و تنهایی,همدمم, روز وشب تنهایی/
تنها رفیق لحظه های من؟تنهایی وتنهایی وتنهایی/
دالانها,کوچه باغها,خیابانها,,کشته ام, رسیده ام به انتهای تنهایی/
همدم کوچه باغ وخیابانهایم,مونس روز و شب روشنم,تنهایم/
هرچه رفتم,گشته ام رسیده ام به تو....آخر
تنهایه تنها,تنها تنهایم.
این سماور جوش است
پس چرا میگفتی دیگر این خاموش است؟!
باز لبخند بزن
قوری قلبت را زودتر بند بزن
توی آن
مهربانی دم کن
بعد بگذار که آرام آرام
چای تو دم بکشد
شعله اش را کم کن
....
دست هایت:
سینی نقره ی نور
اشک هایم:
استکانهای بلور
کاش
استکان هایم را
توی سینی خودت می چیدی
کاشکی اشک مرا می دیدی
خنده هایت قند است
چای هم آماده است
چای با طعم خدا
بوی آن پیچیده
از دلت تا همه جا
...
پاشو مهمان عزیز
توی فنجان دلم
چایی داغ بریز
چه سخت است خود شکستن
تا رسیدن به معبود ومعشوق.
رقص آنجا کن که "خود" را بشکنی
پنبه را از ریش شهوت برکنی
رقص وجولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون "خود" مردان کنند
چون رهند از دست "خود" دستی زنند
چون جهند از نقص "خود" رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی لیک بهر گوششان
برگها بر شاخها هم کف زنان
تو نبینی برگها را کف زدن
گوش دل باید نه این گوش بدن
«مولانا»