سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با برادریِ خدایی است که [درخت] برادری به بار می نشیند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :27
کل بازدید :202506
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/2/30
4:1 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

15 فروردین.jpg

 

حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می بیند
ترانه ای می شنود
خطی می خواند
اصلن هیچی هم نشده
یکهو دلش ریش می شود ...
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر منطق سرش نمی شود
برای آن ها که رفته اند
آن ها که نیستند , می گرید
دلتنگ می شود، حتی برای آنها که هنوز نیامده اند ...
دل که بلرزد، دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست
این وقت ها
انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست !
آدم تصادف می کند، با یک اتوبوس خاطره های مست ...

الهی 

چون آتش فراق داشتی 

به دوزخ چه کار داشتی 

{خواجه عبد الله انصاری}

 
                                                                    

 

الهی

 بیزارم از آن طاعتی که
 
مرا به عجب آورد 

و بنده ی آن معصیتم
 
که مرا به عذر آورد 

{خواجه عبد الله انصاری}

 
                             

 
الهی 

فرمودی که در دنیا

 بدان چشم که در توانگران می نگرید 

به درویشان و مسکینان بنگرید .

الهی
 
تو کریمی و اولی تری که در آخرت 

بدان چشم که در مطیعان می نگری 

در عاصیان نگری

{خواجه عبد الله انصاری

 
 

 
الهی 

ما در دنیا معصیت میکردیم
 
دوست تو محمد غمگین میشد

 و دشمن تو ابلیس شاد
 
الهی

 اگر فردای قیامت عقوبت کنی

 باز دوست تو محمد غمگین میشود

 و دشمن تو ابلیس شاد 

الهی

 دو شادی را به دشمن مده

 و دو اندوه را بر دل دوست منه 

{خواجه عبد الله انصاری}


 
 
 

آن دوست که دیدنش بیاراید چشم 

بی دیدنش از گریه نیاساید چشم 

ما را ز برای دیدنش باید چشم 

گر دوست نبیند به چه کار آید چشم 


{ابوالحسن خرقانی}

94/2/22::: 1:17 ع
نظر()
  
  

 

 

 

تـُــو مــال ِ منــی
این بلاها را خُودم سَرت آورده ام
به ِ مـَن مــی گویــی دوستت دارم
وَ دوست داری
آن را از زبان ِ مَن
فقط مَن بشنوی
برای که ِ مــی توانــی خُودت را لُوس کـُنــی ؟
نازَت را بخَرد
وَ بهِ تُو دست نـَزنـَد ؟
چه ِ کـَســی با یک کلمه
با یک نگاه
دلَت را مـی ریزد ؟
بَعد خُودش آن را جَمع مــی کـُنَد وَ سَرِ جایَش مــی گـُذارد ؟
چه ِ کـَســی احســاسـاتت را تـَر وُ خـُشک مــی کـُنـَد ؟
اشکـَت را در مــی آورد 
بَعد پاک مــی کـُنَد ؟ 
چه ِ کـَســی پیش از آن که ِ حَرفت را شُروع کـُنــی
تا ته ِ آن را نَفس مــی کشَد ؟

دیـوانــه
مَن زحمتت را کشیده ام ، تا بفهمــی هَنوز مــی تَوانــی
شیطنت کُنــی ، انتظار بِکشــی ، تَپش ِ قَلب بگیـری ، عاشق ِ شَوی
تـُــو حَق نَداری خُودت را از مَن وَ مَن را از خُودت بگیری
تـُــو حَق نَداری ، " خُودت " را از " خُودت " بگیری
مَن شکایت مــی کُنَم از طَرف هَر دویمــان
از تـُــو
به تـُــو
چه ِ کـَســی قَلب مَرا آب و جارو مــی کُنَد ، دانـه ِ مــی پاشَد
تا کلمات مثل ِ کَبوتَر
از سَر وُ کـُول ِ مَن بالا بروند ؟
چه ِ کـَســی هَمان بلاهایــی را که ِ مَن سَرِ تُو آوردم
سَرِ مَن آورده ؟
من مــال ِ تـُــوام
دیـوانــه
زَحمتَم را کشیده ای
کـَشفم کـَرده ای

نَترس
چند سُوال مــی پُرسَم وَ مــی روم
یک : چند ســال پیرت کـَرده اند ؟
دو : چند ســال جوانت کـَرده ام ؟
سه : از دلَت بپرس مــال ِ کیست ؟
چهار : اگر جای ِ خُدا بُودی ، با ما چه ِ مــی کردی ؟
پنج : کــجا برویـم ؟
دستت را بـه ِ مـَن بده

میخواهم تو را  ، در همین لحظه، همینجا


نیاز دارم به تو ، به تو  ای عشق بی همتا


میخواهم تو را ، میخواهم تو را ، در همین لحظه ، همینجا


طاقت ندارم دیگر، حس کن احساس این دل تنها


بیا آغوشم باز است برایت ، بیا که بدجور تشنه ام برای بوسیدن لبهایت


میخواهم تو را ، در همین اوج بی قراری ام ، در سکوت تلخ اتاق خالی ام

میخواهم تو را ، برای تسکین این چشمهای بهانه گیر


میخواهم تو را ، برای درد دل با این قلب گوشه گیر


نیاز دارم به تو ، نه دیگر طاقت زندگی را ندارم، دور از تو


میخواهم در همین چند صباحی که زنده ام در کنار تو باشم


نه اینکه همه ی روزها را در انتظار تو باشم


آنقدر انتظار بکشم تا تو بیایی ، چقدر آن لحظه تلخ است اگر نیایی


نه، تو می آیی ، می آیی و مرا با خود به رویاها میبری


میخواهم تو را در این لحظه ،


از من نخواه که آرام بگیرم ،


به خدا خیلی وقت است دلم به هوای آمدنت نشسته


دیگر دارم نفس کم می آورم در این هوای انتظار


دیگر دارم از حال میروم، تو به داد من برس ای عشق ماندگار


میخواهم تو را ، در همین لحظه ، همینجا


دوست دارم تو را قدر تمام دنیا

 

دفتر عشـــق که بسته شـد 
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم 
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون 
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم 
اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود 
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد 
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت 
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد 
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو 
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم 
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت 
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم 
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم 
از دســـت قــــلبم شاکیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم 
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم 
چــــــــراغ ره تـاریکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم 
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن 
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو 
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه 
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه 
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو 
ازاون که عاشقـــت بود 
بشنواین التماسرو 
............... 
......... 
....

. 

15zlduo.gif

عشق من ناز نکن عمر ما پایان میگیره

یه روزی دست زمونه تو رو از من میگیره

وقتی تنها با تو بودن واسه من زندگی

تو رو دیدن تو روخواستن رو کی از من میگیره
عشق من قلب این عاشق با تو اروم میگیره

همه ناله های من از اون نگاهت دوریه

تو رو دیدن تو رو خواستن تو رو هر جا مییبینم

بی تو و عشق تو و من همیشه تنها میمونم

عشق من عاشقتم تکرارت هر شب عادته

همه حرفام به خدا از عشق و از سخاوته

با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

عشق من بی کسی و شب با تو پایون میگیره

همه رگهام از حرارت نگات خون میگیره

با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته
تو گمون کردی بری خاطره هاتم میمیره
روزهای رفته برام رنگ سیاهی میگیره

اگه صد بهارو پاییز واسه تو گریه کنم

نمیتونم که تو رو همیشه از یاد ببرم


من همون عاشقتم تا که چشام بارونه

همه ناله های من از اون نگاهت دوریه
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

عشق من بی کسیا شب با تو پایون میگیره
همه رگهام از حرارت نگاهت خون میگیره
با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

94/1/9::: 1:42 ع
نظر()
  
  
 سلام ای پری 20 من 
دوباره دلم هواتو کرده 
بیا بشین کنارم دست رو بده به دستم
من عاشق تو هستم 
 تا وقتی زنده هستم روی پل منتظر تو هستم
 دلم هوات رو کرده 
بیا پیشم عزیزم  کاشکی بدونی که دلم بی تو از هر چی پله متنفره 
اخ به دلم اخ به دلم 



سرتو بزار رو شونه هام خوابت بگیره / بذار که آروم دل بی تابت بگیره 
بهم نگو از ما گذشته دیگه دیره / حتی من از شنیدنش گریه ام میگیره 

بزار رو سینه ات سرتو چشمای خیس و ترتو / بزار تا سیر نگات کنم بو بکشم پیرهنتو
بغل کن و بچسب بهم بکش دوباره دست بهم / جز تو کسی رو ندارم نزدیک تر از نفس بهم

وقتی چشات خوابش میاد آدم غماش یادش میاد 
یه حالتی تو چشماته که عشق خودش باهاش میاد


جز تو (‌محمد علیزاده ) 

جز تو کی میتونه عزیز من باشه / کی میتونه تو قلب من جا شه 
مگه میشه مثه تو پیدا شه / همه چیزم وای عزیزم....
جز من کی واسه دیدن تو حریصه / اسمتو رو قلبش مینویسه 
گونه هاش از ندیدنت خیسه / همه چیزم وای عزیزم ...
حالا باشی بی قرارم، بد میبینیم، بد میارم، بی تو من .... 
حس ندارم ، سر به زیرم ، گوشه گیرم ، کاش بمیرم،‌ بی تو من ... 
همه چیزم آی عزیزم ... 
واسه ما دوتا ، کی بهتر از ما ، از همین امروز تا آخر دنیا 
همه چیزم وای عزیزم ... 
جز تو کی میتونه عزیز من باشه / کی میتونه تو قلب من جا شه 
مگه میشه مثه تو پیدا شه / همه چیزم وای عزیزم...
جز من کی واسه دیدن تو حریصه / اسمتو رو قلبش مینویسه 
گونه هاش از ندیدنت خیسه / همه چیزم وای عزیزم....
دو تا چشمام همه جا دنبال تو می گرده
با نبودنت دلم با غصه ها سر کرده
شب و روز در پی تو من همه جارو گشتم
یکی گفت غصه نخور اون داره برمی گرده

زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام
رفتی و بدون تو تلخ شده روز و شبام
دل من با هیچ کسی نمی تونست خو بگیره
شب و روز منتظر و چشم به رات مونده نگام

کسی مثل تو نشد،کسی مثل تو نبود
همه ش از خدا می خوام که بیایی زود زود

کاشکی می شد دوباره باز همو پیدا بکنیم
سفره ی عشقمونو با همدیگه وا بکنیم
کاش تو این شهر غریب صدای آشنا بیاد
دل من هواتو کرده،فقط هم تو رو می خواد

کسی مثل تو نشد،کسی مثل تو نبود
فقط از خدا می خوام که بیایی زود زود

تو از کدوم سیاره ای؟
نور کدوم ستاره ای؟
که با نگاه شیشه ای
از جنس سنگ خاره ای
از جنس سنگ خاره ای
با تو نمونده چاره ای
جز قلب پاره پاره ای
بی خبر از پیاده ای
اگه هنوز سواره ای

ناگفته هارا گفته ام
حالا پر از شنیدنم
یه حرف تازه تر بزن
خواستی بیای به دیدنم
ناگفته هارا گفته ام
حالا پر از شنیدنم
یه حرف تازه تر بزن
خواستی بیای به دیدنم

حرفی بزن چیزی بگو
از عشق پاییزی بگو
از آتشی که با نگات
در من می افروزی بگو
از سوختنم از ساختنم
با تو همیشه باختنم
در عشق تو گداختنم
از عشق هر روزی بگو

ناگفته هارا گفته ام
حالا پر از شنیدنم
یه حرف تازه تر بزن
خواستی بیای به دیدنم
ناگفته هارا گفته ام
حالا پر از شنیدنم
یه حرف تازه تر بزن
خواستی بیای به دیدنم
دو تا پرنده هستیم رو شاخه های غربت
نه اهل قصه گفتن نه خوندن و نه صحبت
ما بس که نپریدیم پریدن یادمون رفت
تو راه موندیم و دیگه رسیدن یادمون رفت

نه رفیقی نه سلامی
نه کسی با یه پیامی
رو درختی تنها توی دشت و صحرا بی پناهیم
سر توی بال هم اما باز محتاج یه نگاهیم
پاک و معصوم بی گناهیم
خالی از حرف پر آهیم

دو تا پرنده هستیم رو شاخه های غربت
نه اهل قصه گفتن نه خوندن و نه صحبت
ما بس که نپریدیم پریدن یادمون رفت
تو راه موندیم و دیگه رسیدن یادمون رفت

دو تا پرنده هستیم رو شاخه های غربت
نه اهل قصه گفتن نه خوندن و نه صحبت
ما بس که نپریدیم پریدن یادمون رفت
تو راه موندیم و دیگه رسیدن یادمون رفت

هر زمستون که میمیریم
تو بهار باز جون می گیریم
تنای سرد ما واسه دست آفتاب بیقراره
تا بهارو دیدن چاره ما تنها انتظاره
انتظاره انتظاره چاره تنها انتظاره

دو تا پرنده هستیم رو شاخه های غربت
نه اهل قصه گفتن نه خوندن و نه صحبت
ما بس که نپریدیم پریدن یادمون رفت
تو راه موندیم و دیگه رسیدن یادمون رفت

93/12/6::: 8:56 ص
نظر()
  
  

سلام امیدوارم این متن باعث بشه کسی که داره خودش رو ازم دور میکنه

پشیمون بشه و پیشم برگرده ! فقط یه چیز بگه عشقم درسته راه از تو دوره  

ولی میدونم که صدات ونفسات بهم جون دوباره میده  نفسم بهم نفس بده

 نگرانتم عشقم 

تو به جای منم داری زجر می کشی
یکی عاشقته که تو عاشقشی
تو به جای منم پُره غصه شدی
نذار خسته بشم
نگو خسته شدی..

 

نگران منی که نگیره دلم
واسه دیدن تو داره میره دلم
نگران منی مثل بچگیام
تو خودت می دونی من ازت چی می خوام

مگه میشه باشی و تنها بمونم
محاله بذاری محاله بتونم
دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره
هنوزم به جز تو کسی رو نداره
عوض می کنی زندگیمو
تو یادم دادی عاشقیمو
تو رو تا ته خاطراتم کشیدم
به زیبایی تو کسی رو ندیدم
نگو دیگه آب از سر من گذشته
مگه جز تو کی سر نوشتو نوشته
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی

 ???

یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گله کرد
یدفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد..

نگران منی به تو قرصه دلم
تو کنار منی نمی ترسه دلم
بغلم کن ازم همه چیمو بگیر
بذار گریه کنم پیش تو دل سیر..

مگه میشه باشی و تنها بمونم
محاله بذاری محاله بتونم
دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره
هنوزم به جز تو کسی رو نداره
عوض می کنی زندگیمو
تو یادم دادی عاشقیمو
تو رو تا ته خاطراتم کشیدم
به زیبایی تو کسی رو ندیدم
نگو دیگه آب از سر من گذشته
مگه جز تو کی سر نوشتو نوشته
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی..

اینم دوباره تقدیم به عشقم که نباشه میخوام دنیا نباشه ! اوهوم

گریه کــن تو میتونی پیشــه اون نمیمونی
اون دیگه رفته بسه تمومش کن..‏
گریه کــن… ته خطه .. عشق ِ تو … دیگه رفته..
توو دل ِ یکی دیگه نشسته ‏تمومش کن..

 

چشـم به راه نشین اینجا ، میمونــی دیگه تنها
گریه نکن دیگه اون ‏نمیاد خونه
دست بکش  دیگه از اون
طفلکی دل ِ داغون
اون دیگه خوش فکر ‏نکن حالتو میدونه

???

تنها میمونی
آخه اینو میدونی
مثله اون پیدا نمیشه
اشکات میریزه
آخه اون واست عزیزه
توی قلبته همیشه‏

یادش میوفتی
دلت آتیش میگیره
میگی کاش برگرده پیشت
راهی نداری تو باید طاقت بیاری
آخه میدونی نمیشه

گریه کــن تو میتونی پیشــه اون نمیمونی
اون دیگه رفته بسه تمومش کن..‏
گریه کــن… ته خطه .. عشق ِ تو … دیگه رفته..
توو دل ِ یکی دیگه نشسته ‏تمومش کن..

چشـم به راه نشین اینجا ، میمونــی دیگه تنها
گریه نکن دیگه اون ‏نمیاد خونه
دست بکش  دیگه از اون
طفلکی دل ِ داغون
اون دیگه خوش فکر ‏نکن حالتو میدونه

 

 

 


93/12/3::: 11:55 ص
نظر()
  
  

 

سلام به "آنها" که همیشه دم دست هستند...
آدم هایی که عجله ندارند.
"آنها" که «گوش» هستند.

 
"آنها" که هوای گفتگو دارند.
"آنها" که کلمه به کلمه با تو هستند.
"آنها" که وقتی تلفنی با آنها حرف می زنی مرتب نمی گویند:«باشه باشه»،که یعنی خداحافظی.
"آنها" که بلند می گویند: دوستت دارم.
جانم در می رود برای "آنها" که نیمه راه نیستند. نیمه تمام نیستند. پلاک موقت نیستند. یک روزه نیستند.
"آنها" که مدام هستند.
"آنها" که جنس روابط شان همیشگی است.....
سلام به "آنها" که تمام نمی شوند. . .
 
این ابرها را من...
در قاب پنجره نگذاشته ام...که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد...
تقصیر من نیست...
با این همه.. شرمنده تو ام
خانه ام..در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها...
مرا ببخش اگر تو را دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیاید.

سراب بزرگسالی
 
 

 
دلم تنگ شده برای کودکیم...
برای خنده های بی دلیل..
برای به دنبال هم دویدنها،زمین خوردنها واز درد خندیدنها...
برای گم کردن کفشدوزکی در خم یک شاخه...
برای راه رفتن روی جدول خیابان...
برای پریدن تو چاله های آب در روزهای بارانی...
برای دوش گرفتن زیر ناودون مدرسه...
برای بی هوا گلی شدن...
برای دنیا رو به بازی گرفتن...
برای سادگی ها، معصومیت ها، خوش بینی ها و شادی های کودکانه...
به راستی که چه زود و چه ارزان کودکیمان را به سراب بزرگسالی می فروشیم.
آ.آ

93/11/9::: 12:48 ع
نظر()
  
  

 

dreams conceptual photography



قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد . زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد . کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است .. آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند . آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند . خداوند گفت: این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد! 
فرشته پرسید: چه عیبی؟!
خداوند گفت: قدر خودش را نمی داند ...

 
خلقت زن .. شل سیلور استاین
++++
جایی دری هست،
روزی آن را خواهی یافت
وقتی که دیگر به دنبالش نیستی...روزی رویاهایت تحقق پیدا میکنند و ترا غافلگیر میکنند.....
+++++

 
شخصی می گفت:

 
«من سی سال دارم.»
بزرگی به او خرده گرفت و گفت:
«نباید بگویی سی سال دارم، باید بگویی آن سی سال را دیگر ندارم.»
راستی شما به جای سال هایی که دیگر ندارید، چه دارید ???

       



 
دلتنگ تر از همیشه

 
باز می‌‌گردم به کوچه‌های کودکی

 
کوچه

 
همسایه را کم داشت

 
پسرک عاشق را

 
و دخترِ عصیان گری با موهای ژولیده

 
که روز ها 

 
بادبادک‌هایِ پسری را هوا یی می‌‌کرد

 
و شب به شب

 
پشتِ پنجره ها

 
پیشِ چشمِ عاشقی

 
نقش ماه را بازی می‌‌کرد

 
آآا آآا آآا ی کوچه

 
با اینهمه خاطره چه کرده ای؟

 
با شعر‌هایِ من

 
با ستاره‌هایِ من

 
با جسارتِ کودکی‌های من

 
با مردِ همیشه عاشقِ من چه کرده ای؟

 
کوچه !!!!

 
دلتنگم ... دلتنگ

 
کودکی‌ام را نمیخواهم

 
پشتِ بامِ پر ستاره را نمیخواهم

 
ماه و مهتابم برایِ تو

 
شعر‌هایم برایِ تو

 
این خانه و خانه ی همسایه برایِ تو

 
پنجره را به من باز گردان

 
و پسرکی که

 
بادبادکش را آزاد می‌‌کرد

 
تا دست‌هایش اسیرِ دست‌های من باشند

 
کوچــــــــــــــــــه!!

 
نگو همه چیز را

 
زندگی‌ را باد برد

 
دلتنگــــم کوچـــه ... دلتنگــــــــــــــــ
 
در شهر خدا، پلک پنجره ها بسته نیست،
سنگینی قفلها، درها را خسته نمیکند.
دقیقه ها نبض متعادل دارند،
روح رستن و زندگی جاری است …
هوای جهان آلوده ست,
کمی در شهر خدا قدم بزنیم
+++++++
خودت را که به خدا سپردی دیگرنگران هیچ طوفانی مباش!

 
کشتی نوح را یک غیرحرفه ای ساخت 

 
و

 
کشتی تایتانیک رایک حرفه ای.....
++++++++
گاهی دلت تنگ می شود
تنگ
تنگ
تنگ
آنقدر تنگ ، که دیگر اسمش دل نیست
شاید نقطه ای جا مانده،
از خاطراتی دود شده باشد ، در اعماق وجودت
که روزی نامش دل بود و تنگ می شد !
++++++

 
یک شب سرد زمستانی
یک خانه ی گرم و روشن
یک خانواده ی همدل
یک جمع بی ریا و صمیمی
همین ها برای خوشبختی بس است...
 ابرها را من...
در قاب پنجره نگذاشته ام...که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد...
تقصیر من نیست...
با این همه.. شرمنده تو ام
خانه ام..در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها...
مرا ببخش اگر تو را دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیاید.


93/10/14::: 12:19 ع
نظر()
  
  

http://www.xum.ir/images/2014/09/27/5sh.jpg


ساده باش؛

 
اما ساده قضاوت نکن نیمه ی پنهان آدم ها را ! 

 
ساده زندگی کن ؛ 

 
اما ساده عبور نکن از دنیایی که تنها یکبار تجربه اش می کنی ! 

 
ساده لبخند بزن ؛ 

 
اما ساده نخند به کسی که عمق معنایش را نمی فهمی ! 

 
ساده بازگرد ؛ و به یاد داشته باش : 

 
هیچکس ارزش زانو زدن و شکسته شدن ارزش هایت را ندارد!

 

         

"گاهی خودت را زندگی کن"!!!

حکایت قهوه ای است
که امروز به یاد تو ...
تلخ تلخ نوشیدم ..!
که با هر جرعه ،
بسیار اندیشیدم
که این طعم را دوست دارم یا نه ؟!
و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن
که انتظار تمام شدنش را نداشتم
و تمام که شد ...
فهمیدم ،
باز هم قهوه می خواهم ..!!

cute baby girl...

سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست !
به سوی نور که باشی سایه ها در پس تواند حتی آنگاه که ایستاده ایی …
 

ساده نگذر !
نگاهت را کوک کن
شایــد ...
کسے راز دلتـ را پیدا کــرد?
و با خیسے چشمانتــ همـ آغوشے کـــرد.
 

 

 
+++++
 
در گلوی من
 
               ابر کوچکی ست
می شود مرا بغل کنی؟
قول می دهم
گریه...
              کم کند
 



من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از کشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم



2

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی، ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت?



3

درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند "خوشبختی"
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک.
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ?...



4

کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانم؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من، ای زمان؟
?



5

در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور می کنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خسته ام
این سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و آسمان
چیزی نمانده است
گم گشته ام تا کجا
ندیده ای مرا ؟




6

نیم ساعت پیش،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد،
آواز که خواند تازه فهمیدم،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام !



7

ما چیستیم ؟!
جز ملکولهای فعال ذهن زمین،
که خاطرات کهکشان ها را
مغشوش میکند!



8

بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی
چرا ؟
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
نشان به آن نشان
که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
و فلسفه



9

و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم



10

شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشم های من است
به چشمهایم نگاه کن
پلک اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت



11

به من بگویید
فرزانه گانِ رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشیدی را تصویر می کنید
که ترسیمش
سراسر خاک را خاکستر نمی کند ؟



12

انسانم !
ساکت، چون درخت سیب !
گسترده، چون مزرعه ی یونجه !
و بارور، چون خوشه ی بلوط !
به جز خداوند،
چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود ؟!



13

بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند،
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !



14

ما
در هیأت پروانه ی هستی
با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم !
برای زمین، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد
یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست
اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم
سرانجام به خودمان خواهیم رسید.



15

خورشید جاودانه می درخشد در مدار خویش
ماییم که پا جای پای خود می نهیم و غروب می کنیم
هر پسین
این روشنای خاطر آشوب در افق های تاریک دوردست
نگاه ساده فریب کیست که همراه با زمین
مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟



16

به دنیا می آییم
عکس ِ یک نفره می گیریم !
بزرگ می شویم،
عکس ِ دو نفره می گیریم !
پیر می شویم،
عکس ِ یک نفره می گیریم ?
و بعد
دوباره باز
نیستیم



17

میزی برای کار،
کاری برای تخت،
تختی برای خواب،
خوابی برای جان،
جانی برای مرگ،
مرگی برای یاد،
یادی برای سنگ،
این بود زندگی ?...



یلدا شب بلند غزلهای مشرقی ست
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست
آهسته می رسند به مقصد ستاره ها
مهتاب گهواره رویای مشرقی ست
سرما حریف قصه مادربزرگ نیست
دستش لحاف کرسی گرمای مشرقی ست
حافظ دوای روح و مسیحای مشرقی ست
سیب و انار و پسته ، شیرین و ترش و شور
طعم اصیل یک شب یلدای مشرقی ست
حالا که دوستان همه جمعند دف بیار
چشم انتظار صد دل شیدای مشرقی ست
یلدا شب یکی شدن آفتاب و ماه
میلاد هر ترانه زیبای مشرقی ست
 یلداتون مبارک



93/9/18::: 9:6 ص
نظر()
  
  
شماره 1
"آدمها "می آیند
گاهی در زندگی ات می مانند
گاهی در خاطره ات،
آن ها که در زندگی ات می مانند
همسفر می شوند.
آن ها که در خاطرت می مانند
تجربه ای برای سفر.
گاهی "تلخ"
گاهی "شیرین"
گاهی با یادشان"لبخند" می زنی
گاهی یادشان لبخند از "لبانت" برمی دارد
اما تو .....لبخند بزن..
به تلخ ترین خاطره هایت.. حتی
بگذار همسفر زندگی ات بداند
هرچه بود؛ هرچه گذشت
تو را محکم تر از همیشه و هرروز
برای کنار او قدم برداشتن، ساخته است
آدمها می آیند
و این آمدن
باید رخ بدهد
تا تو بدانی
"آمدن" را همه بلدند
این "ماندن" است
  
که" هنر "می خواهد


شماره 2

زندگی 

پنجره ای باز

به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است

جهانی با ماست

آسمان 

نور

خدا

عشق

سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور

در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم



شماره 3
من عاشق امروزم...
دیروز را که نمیتوانم جان دوباره ببخشم، 
برای همیشه دیروزم گذشته است،
تمام شده است،
همه ناکامیها،شادیها،پیروزیهای دیروزم از بین رفته اند،
چه ناتوانم که نمیتوانم به دیروزم برگردم،
رفت که رفت همه ی گذشته ام،
اما امیدی هست،
از دیروزم درس می گیرم،
تا امروزم را بسازم،
من عاشق امروزم... امروز،همین حالا،این لحظه،
نمیگذارم فردا نگرانم کند،
شاید هیچ وقت فردایی نداشته باشم،
شادیها، موفقیتها،لبخندهای فردا نباید ذوق زده ام کند
، مشکلات، نا امیدیها و اشکهای فردا که از راه نرسیده
تا نگرانش شوم،
من عاشق امروزم...
امروز بهترین لباسم را میپوشم،
بهترین عطرم را میزنم،
تا فرصت دارم هر چه دوستت دارم نگفته دارم خرج میکنم؛
حتما برای عزیزانم گل میخرم،
کتابهای نخوانده ام را می خوانم،
برای دیدن رنگین کمان عجله میکنم،
از بوییدن گلها خود را سر مست میکنم،
بهترین خویشتن خویش را عرضه میکنم،
والاترین اخلاقم،استعدادم،شکوهم...
تقدیم میکنم با عشق 
به خانواده ام،دوستانم، همکارانم
من عاشق امروزم
چقدر کار برای امروز دارم، 
باید امروزم را زندگی کنم..
 
 
شماره 4 
 
ایـــــنجا"مــــــــالِ من" اســــــت ؛ 

مــــــــــــالِ خـُـــــــودم ؛ 

اجبـــــاری نیســــت بیایـــــی و نمانــــی . 

مَـــــن، بـــــه "تنهایـــــی" عــــــادت دارم. 
 
خیالت معجزه ای است که هر روز غرقش میشوم و نمی میرم !

بودنت چیزی برایم نداشت 
که رفتنت بخواهد انهارا ازمن بگیرد 
به سلامت...

دنیای تو رنگارنگ است و دنیای من سیاه 

ولی یک رنگیه من به همه ی دنیای تو می ارزد
 
 
شماره 5

کنارش نشستی تو یه کافه و
هوا سرده،گونه ت اناری شده
یکی با تو میشینه و سهم من
فقط میزهای کناری شده
کنارت نشسته بهت زل زده
درست از همون جا که جای منه
هوا سرده قهوه سفارش بده
حساب دو تاتون به پای منه
می خوام جفتتون و واسه اولین؛
قراری که دارید مهمون کنم
اگه عشق بازی باهاش سختته؛
بگو مشتری ها رو بیرون کنم
تا نزدیک میشی به دستای اون
هوا سرد میشه تو پیراهنم
تا شالت رو می بندی به گردنش
یه دردی می پیچه توی گردنم

همین که بهت زل زده کافیه
دیگه روسریت و عقب تر نکش
عزیز دلمی اقل پیش من
تو ته موندهی قهوه شو سر نکش

دیگه جای من توی این کافه نیست
باید دیگه راهی بشم سمت در
به گارسون سپردم مزاحم نشه
تا میتونی از کافه لذت ببر

93/9/6::: 11:49 ص
نظر()
  
  
 شماره 1
"آدمها "می آیند
گاهی در زندگی ات می مانند
گاهی در خاطره ات،
آن ها که در زندگی ات می مانند
همسفر می شوند.
آن ها که در خاطرت می مانند
تجربه ای برای سفر.
گاهی "تلخ"
گاهی "شیرین"
گاهی با یادشان"لبخند" می زنی
گاهی یادشان لبخند از "لبانت" برمی دارد
اما تو .....لبخند بزن..
به تلخ ترین خاطره هایت.. حتی
بگذار همسفر زندگی ات بداند
هرچه بود؛ هرچه گذشت
تو را محکم تر از همیشه و هرروز
برای کنار او قدم برداشتن، ساخته است
آدمها می آیند
و این آمدن
باید رخ بدهد
تا تو بدانی
"آمدن" را همه بلدند
این "ماندن" است
  
که" هنر "می خواهد


شماره 2

زندگی 

پنجره ای باز

به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است

جهانی با ماست

آسمان 

نور

خدا

عشق

سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور

در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم



شماره 3
من عاشق امروزم...
دیروز را که نمیتوانم جان دوباره ببخشم، 
برای همیشه دیروزم گذشته است،
تمام شده است،
همه ناکامیها،شادیها،پیروزیهای دیروزم از بین رفته اند،
چه ناتوانم که نمیتوانم به دیروزم برگردم،
رفت که رفت همه ی گذشته ام،
اما امیدی هست،
از دیروزم درس می گیرم،
تا امروزم را بسازم،
من عاشق امروزم... امروز،همین حالا،این لحظه،
نمیگذارم فردا نگرانم کند،
شاید هیچ وقت فردایی نداشته باشم،
شادیها، موفقیتها،لبخندهای فردا نباید ذوق زده ام کند
، مشکلات، نا امیدیها و اشکهای فردا که از راه نرسیده
تا نگرانش شوم،
من عاشق امروزم...
امروز بهترین لباسم را میپوشم،
بهترین عطرم را میزنم،
تا فرصت دارم هر چه دوستت دارم نگفته دارم خرج میکنم؛
حتما برای عزیزانم گل میخرم،
کتابهای نخوانده ام را می خوانم،
برای دیدن رنگین کمان عجله میکنم،
از بوییدن گلها خود را سر مست میکنم،
بهترین خویشتن خویش را عرضه میکنم،
والاترین اخلاقم،استعدادم،شکوهم...
تقدیم میکنم با عشق 
به خانواده ام،دوستانم، همکارانم
من عاشق امروزم
چقدر کار برای امروز دارم، 
باید امروزم را زندگی کنم..
 
شماره 4 
 
ایـــــنجا"مــــــــالِ من" اســــــت ؛ 

مــــــــــــالِ خـُـــــــودم ؛ 

اجبـــــاری نیســــت بیایـــــی و نمانــــی . 

مَـــــن، بـــــه "تنهایـــــی" عــــــادت دارم. 
 
خیالت معجزه ای است که هر روز غرقش میشوم و نمی میرم !

بودنت چیزی برایم نداشت 
که رفتنت بخواهد انهارا ازمن بگیرد 
به سلامت...

دنیای تو رنگارنگ است و دنیای من سیاه 

ولی یک رنگیه من به همه ی دنیای تو می ارزد
 
 
شماره 5

کنارش نشستی تو یه کافه و
هوا سرده،گونه ت اناری شده
یکی با تو میشینه و سهم من
فقط میزهای کناری شده
کنارت نشسته بهت زل زده
درست از همون جا که جای منه
هوا سرده قهوه سفارش بده
حساب دو تاتون به پای منه
می خوام جفتتون و واسه اولین؛
قراری که دارید مهمون کنم
اگه عشق بازی باهاش سختته؛
بگو مشتری ها رو بیرون کنم
تا نزدیک میشی به دستای اون
هوا سرد میشه تو پیراهنم
تا شالت رو می بندی به گردنش
یه دردی می پیچه توی گردنم

همین که بهت زل زده کاف?ه
دیگه روسریت و عقب تر نکش
عزیز دلمی اقل پیش من
تو ته موندهی قهوه شو سر نکش

دیگه جای من توی این کافه نیست
باید دیگه راهی بشم سمت در
به گارسون سپردم مزاحم نشه
تا میتونی از کافه لذت ببر


  
  

 

 

تقدیم به بچه یاغچیان ( جوجه )
آهنگ زندگیت را خودت می نوازی ,,,
به زودی خواهی فهمید ,,,
مهم نیست چند نفر ,,,
مهمان "موسیقی" زندگیت می شوند ,,,
مهمان ها ، می آیند و می روند ,,,
و فقط خودت تا آخر ,,,
شنونده خودت خواهی ماند ,,,
یادت باشد ,,,
مهم این است طوری بنوازی ,,,
که تا آخر از این "موسیقی" لذت ببری ,,,
و بلند شوی و برای خودت دست بزنی ,,,
من پیوسته از تو گریخته ام 
و 
به اتاقم 
کتابهایم 
دوستان دیوانه ام
و
!!! افکار مالیخولیائی ام پناه برده ام
!قبول دارم که کله شق بودم
....اما 
تو هم همواره فقط در پی اثبات سه چیز بودی
 
...............اول آنکه :در این ارتباط بی تقصیری
 
                  .. ...........................  دوم آنکه: من مقصرم            
                              
.و سوم : با بزرگواری تمام, حاضری مرا ببخشی
چه لحظه دردناکیه  
        
اون لحظه ای که  ازت میپرسن:خوبی؟؟؟
!!!!!بغض تو گلوت میپیچه
به قول باباطاهر
(جهان با این فراخی ,تنگت  آیو)
....زخم دلت تازه میشه
...عرصه بهت تنگ میشه
...دنیات سیاه میشه
...قلبت تو سینه  بی قراری میکنه
...چشات از درد سوسو میره
...نگات میخکوب میشه
...دست و دلت  میلرزه
...قدمهات سست میشه
...افکارت آشفته میشه
!!!غصه هات فریااااااااااااااااااااد میزنن
...و آهی از ته دل میکشی
و
...ثانیه ها ,دردهات رو  مرور میکنی
و
 انگشتان نحیف و لرزانت را روی دکمه ها میرقصونی 
 .........و از پنجره دلت می نگاری
.... افکارت را
....غصه هایت را
 ....دلتنگیهایت  را
....و داستان بیقراری ها و درد هایت را 
و
....جبر روزگاری را   که ,عزمی جزم , به غارت جانت بسته 
......وروحی که ,با سوهان زندگی, ساییده شده
و
................نابودت کرده
.
.
.
.
!!!!هفت-هشت خط تایپ میکنی,
.
.
اما
.
.
در زمان  ارسال
...نفست  تو سینه حبس میشه
...مدتی تامل میکنی
...بغضت میترکه
...حلقه های اشکهای گرمت رو از جلوی چشات کنار میزنی
و
همه ناگفته هات  رو پاک میکنی
.
.
...وباز دوباره  مثل همیشه
...یک لبخند تلخ  تکراری ,رو لبات نقش میبنده
.
.
و
.
.
فقط
مینویسی
.
.
خوبم
مرسی, تو چطوری؟
بانو...
روزهایی را هم
برای خودت زندگی کن
برایِ خودت شاخه گلی بخر
به دیدن خودت برو
عطر دلخواه ات را ، موسیقی مورد ِ علاقه ات را گوش بده
به گلدان تاقچه ی اتاقت آبی بده
بزن به خیابان
به آدمها بی منت لبخندی بزن
بر سر کودکی دست نوازشی بکش
رویِ جدول کنار خیابان راه برو
دست نابینایی را بگیر همراهی اش کن
برگرد به خانه
دوشی بگیر
برایِ خودت چای دم کن
در آینه نگاه کن و
چشمکی بزن و بگو
سلام رفیق ... ! حالت چطور است؟
مبادا خودت را از یاد ببری
فراموش نکن
که تو بهترینی....
بهترین...
 
 

93/8/14::: 1:29 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده