انالله و انا الیه راجعون
روزگار روزگار غریبیه داداش عزیزم درست دو ماهه از فوت ناگهانیت میگذره و هر روزی که میگذره تحمل داغت سنگین تر و سخت ترمیشه هر وقت نگاه عکست میکنم. اشکم راه میفته به خدا خیلی سخته خیلی هر پنجشنبه میایم پیشت که اروم بشیم ولی نمیشه نمیشه غمت همه رو سوزوند داداش وحید هیچ وقت نمیتونم با تاریخ 12 تیر 97 کنار بیام روزی که داداشم با 27 سال سن دلمون رو شکست و غریبانه رفت و قلبمون رو داغ کرد .
یاران رفیق و همنفس و یار من کجاست
مردم ز غم ، برادر غمخوار من کجاست
من بیخودانه سینه بسی کندهام زدرد
گویید مرهم دل افکار من کجاست
دارم تنی به صورت طاووس داغ داغ
توتی زبان نادره گفتار من کجاستاست
بی یار و بیکسم ، چه کنم چیست فکر من
آنکس که بود یار وفادار من کجاست
بیمار بود آنکه غمش ساخت بیخودم
آگاهیم دهید که بیمار من کجاست
با خواب نور دیده به سیلاب گریه رفت
آن نوربخش دیده بیدار من کجاست
دل زار شد ز نوحه من نامراد را
ای همدمان مراد دل زار من کجاست
روز خزان نهاد گلستان عمر من
آن گل که بود رونق گلزار من کجاست
گوهرشناس و جوهری نظم و نثر کو
جوهر فزای گوهر اشعار من کجاست
یاری نماند و کار من از دست میرود
آن یار را که بود غم کار من کجاست
در خاک رفت گنج مرادی که داشتیم
ما را نماند خاطر شادی که داشتیم
غم مرگ برادر بسیار سنگین است و پشتِ کوه را نیز درهم میشکند. نمی توانم باور کنم عزیزمان با آنهمه شور زندگی در خاک سرد خفته است نمی توانم باور کنم آنهمه آرزو در خاک سرد پنهان شده است . در خاطرههامان جوان خواهد ماند . و چه سنگین است غم مرگ برادر...!
امروز 2 ماهه که عزیزی رو از دست دادم که هر روز جای خالیش بیشتر حس میشه ،کارای بسیاری از اطرافیان که خودشون رو پاره تنت میدونن و دوستت باعث میشن که جای خالیش بیشتر حس بشه....
باورم نیست که دیگر نشـنوم آوای تو
یــا نبـینم روی مـاه و قامت رعـنـای تو
سالها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم
بی تو رنگ یأس دارد منزل و مأوای تو
روز مرگم اشک را پیدا کنید
روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک را باور کنید
روی قبرم لاله را پرپر کنید
منزل را وقف نیلوفر کنید
پیکرم را غرق در شبنم کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید
بعد مرگم خنده را سر کنید
رفتنم را ای دوستان باور کنید
برادرجان هرگز فراغ ابدیت در باورم نمی گنجد .
یاران رفیق و همنفس و یار من کجاست
مردم ز غم ، برادر غمخوار من کجاست
من بیخود سینه بسی کندهام زدرد
گویید مرهم دل افکار من کجاست
دارم تنی به صورت طاووس داغ داغ
طوطی زبان نادره گفتار من کجاست
بگداختم چنانکه نشستم به روز شمع
آتش نشان آه شرر بار من کجاست
بی یار و بیکسم ، چه کنم چیست فکر من
آنکس که بود یار وفادار من کجاست
بیمار نبود آنکه غمش ساخت بیخودم
آگاهیم دهید که آن مسافرمن کجاست
با خواب نور دیده به سیلاب گریه رفت
آن نوربخش دیده بیدار من کجاست
خوب می فهمد دل من معنی تنها شدن را
معنی مرگ را ، درماندگی را ، فنا شدن را
شوره زار حسرتم ای ابر محبت
دوست دارد چشمهایم آب را و دریا شدن را
روی دوشم کوله بار غمی دیرینه دارم
خوب می فهمم آواره صحرا شدن را
آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت
تاریک باد آینهی مهر انورت
مشمار برق آه جگر سوز من به هیچ
با خاک تیره ، گر ننمایم برابرت
شد کشته عالم و تو همان در مقام جنگ
ای تیز جنگ ، کند نگردید خنجرت ؟
ای تلخ کام تا چند جهان را کنی هلاک
هرگز تهی نمیشود از زهر ساغرت
سد داد خواه هر طرفی ایستاده لیک
دست که میرسد به عنان تکاورت ؟
کشتی مرا ز کینه به تیغ زبون کشی
گویا نشد دچار کس از من زبون ترت
بگسل طناب خیمهی لعبت که سوختم
زین بازی ملال فزای مکررت