کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.
ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.
بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.
کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.
کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادام? جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.
کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."
پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.
بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.
کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.
پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"
پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."
تـمام و ناتـمام من با تـو تـمام میشود یا رب
خداوندا ...
گره های ناگوار، با تو باز می شوند؛
شدت سختی ها، با تو می شکند؛
آنان که دنبال رهایی می گردند،
به تو التماس می کنند.
از قدرتت، سختی های زندگی،
حساب می برند؛
به لطفت،
علت ها و اسباب،
فراهم می شوند؛
با توانایی ات،
سرنوشت، جاری می شود؛
و با اراده ات،
وسایل آماده می شوند.
وقتی که می خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، فرمان می برند؛
و وقتی نمی خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، از کار می ایستند.
وقت دشواری ها،
آن که صدایش می کنند،
تویی
و وقت گرفتاری ها، آن که دنبال پناهش می گردند،
تویی.
برای من اتفاقی افتاده
که زیر سنگینی اش شکسته ام؛
گرفتاری ای آمده که تحملش را ندارم.
آن چه تو فرستاده ای، کس دیگری برنمی گرداند.
آن چه تو آورده ای، کس دیگری نمی برد.
دری را که تو بسته ای، کس دیگری باز نمی کند
و دری را که باز کرده ای، کسی نمی بندد.
پس خودت درِ رهایی را به رویم باز کن.
به توانایی ات،
این هیبت غم را در من بشکن
و کاری کن به همین سختی،
به همین رنجی که دارم
از آن به تو شکایت می کنم، زیبا نگاه کنم
خدایا شکرت
من می تونم تمام زیبایی های اطرافم را ببینم
کسانی هستند که دنیا یشان همیشه تاریک و سیاه هست.
خدایا شکرت
من میتونم راه برم
کسانی هستند که هیچوقت نتونستند یک قدم بردارند
خدایا شکرت
که دل رئوف و شکننده ای دارم
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبتو احساسی رو درک نمیکنند
خدایا شکرت
به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من داده ای بی بهره اند
خدایا شکرت
من می تونم کار کنم
کسانی هستندکه برای کوچکترین نیازهای روز مره شون هم به دیگران محتاجند
خدایا شکرت
که کسی هست که منو دوست داره
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست.
اگرزنی را دوست داری ، دستانش را بگیر و او را محکم در آغوشت نگه دار.
اگر زنی را دوست داری ، دل دل نکن ، بازی در نیاور، منتظرش مگذار ، با ایما و
اشاره به او از خوش آمدنت حرف نزن زیرا او میفهمد به شیوه او – شیوه ای زنانه-
عشق ورزیدن را یاد گرفته ای….یک زن به دنبال یک “مرد “است که بلد است قاطع و
کله شق و قدرتمندانه زن را در بر بگیرد
==============================================
اگر زنی را دوست داری ، دلش را محکم بدار و زیر پایش را
خالی مکن…
اگر زنی را دوست داری ، ساده باش ، هیچ چیز به اندازه زلالی و قاطعیت یک مرد ،
زن را اسیر نمیکند
اگر زنی را دوست داری ، گاهی اوقات تلفنت را بردار و بهش بگو که زیباست…بدون
الفاظ پرطمطراق هم میتوان هنوز به قلب اسرار آمیز این موجود راه یافت. فقط
یادت باشد این ابراز عشق مثل نمک است که کمش دلنشین است و زیادش مردانه نیست
اگر زنی را دوست داری گاهی اوقات بهش بگو بنشیند و ازش عکس بگیر …لازم نیست
اسنل آدامز باشی تا یک زن مقابل دوربینت ، آن لبخند حیات بخشش را بشکفد…کافیست
هر بار کنجکاو باشی که از چه رازی ، عکس بر میداری
==============================================
اگر زنی را دوست داری ، دستش را بگیر و به زیارت گاهی ببرش و به اندازه دو
رکعت نمازی که میخوانی بهش وقت بده بیندیشد تو غیر از زمین ، به آسمان نیز نظر
داری.
وقتی زنی با حلقه مادر و خواهران و دوستانش برای شفای یک مریض ، آش نذری درست
میکنند ، قبل از اینکه با تردید به نذر و دعا در مقایسه با دکتر و دوا فکر کنی
، به یاد آور که زنان هزاران سال است اسرار هستی را در ژنهای خود حمل میکنند و
بعید نیست آسمانی را با دعای خود زیرو رو کنند ، قدرت زنان را هرگز نه در زمین
نه در آسمان دست کم نگیر .
==============================================
اگر زنی را دوست داری ، ترسها و نگرانی هایش را ببین ، ادراک کن و قبل از
اینکه راه حلی بدهی ، کنارش سکوت را تجربه کن ، خیلی اوقات کار بیشتری لازم
نیست . سکوت پر طمانینه یک مرد کنار چنین زنی ، شفابخش است
اگر زنی را دوست داری ، سعی نکن از راز بالا و پایین شدن احساسات و تصمیماتش
درباره دوستانش سر دربیاری…هرگز نخواهی فهمید چگونه در اوج حسادتها و لج و
لجبازیهایشان ، میتوانند برای هم جان بدهند و در کسری از ثانیه همه چیز را
معلق بگذارند
اگر زنی را دوست داری به دوستانش احترام و متانت را هدیه کن تا بهترین دوستانت
بشوند
==============================================
زنان را وقتی حامله اند ، بیشتر دریاب. گاهی اوقات شک میکنی که نکنه فرشته شده
اند و به قامت انسان ظهور کرده اند ! انگاری در گفتگوهای زمزمه وارشان با جنین
در بطنشان ، به زبانی آسمانی حرف میزنند که ما نمیفهمیم.
هر چه که هست ، در کنار او و فرزندش این شانس را داری که به مردمکان خدا زل
بزنی.
==============================================
اگر زنی را دوست داری و دهه چهارم زندگی را شروع کرده ، رازهای بدنش را برایش
مرور کن…سلولهای یک زن فقط پیر نمیشوند بلکه راز الود میشوند و شنیدن این راز
از دهان یک مرد ، بهترین ضد اضطراب زمین است :
عزیزم ! موهای سپیدت نوریست که فرشتگان بر تاج سرت نقش زده اند ،
چینهای زیر پلکت ، شکسه نستعلیق خداست بر چهره نازت !
بانو !
به فلک میرسد از چهره زیبای تو نور
===========================================
اما وقتی زنی را دوست داری که سنی ازش گذشته و مدتیست که ساکت است ، بدان که
در اسطوره ها ، وقتی سفر یک زن تمام میشود کهکشانی میخواهد متولد شود ، نور از
زمین به آسمان راه خود را خواهد یافت
که اتفاق بیفتد حلال من شده ای
باران که میبارد... باید آغوشی باشد...
پنجرهی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی خاک...
سرمای هوا...
گرهی کور دستها و پاها...
گرمای عریان عاشقی...
صدای تپش قلبها...
خواب هشیار عصرانه...
باران که میبارد...
باید کسی باشد....
با سلام به همه دوستان وبلگ دومم رو به نام علمدار کربلا لینک کردم .
www.almdarkarballa.parsiblog.com لطفا بازدید و نظر جهت بهبود کار بدید.