سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود پسندیدن آدمى ، یکى از حسودان خرد اوست . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :22
بازدید دیروز :14
کل بازدید :205525
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/9/9
3:36 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

این روزها
این روزها تا یادت می کنم
 
 
باران می گیرد ...
 
 
به گمانم پاییز هم مثلِ من دلتنگ شده
 
 
ساعتهای بی تو بودن را با خاطراتت می گذرانم
 
 
مانده اند برایم یادگاری ...
 
 
از روزهایی که میدانم بازگشتی ندارند
 
 
روزهایی که در دلمان تنها عشق بودو شوقِ زندگی
 
 
لحظه های خوبِ باهم بودن ...
 
 
حالا از آن روزها چیزی نمانده 
 
 
جز مُشتی خاطراتِ خیس ...
    

وقتی می گویم سراغم نیا,
 
نه این که فراموشت کرده ام . . . ! !
 
یا دیگر دوستت ندارم !
 
نه,
 
من فقط فهمیده ام;
 
وقتی دلت با من نیست . . .
 
بودنت مشکلی را حل نمی کند
 
تنها دلتنگ ترم می کند.
 


ساده که می شوی

همه چیز خوب می شود
خودت
غمت
مشکلت
غصه ات
هوای شهرت
آدمهای اطرافت
حتی
دشمنت

یک آدم ساده که باشی
برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست! 
که قیمت تویوتا لندکروز چند است!
فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ
دارد!
مهم نیست
نیاوران
کجاست!
شریعتی و پاسداران و فرشته و
الهیه
کدام حوالی اند!
رستوران چینی ها
گرانترین غذایش چیست!

ساده
که باشی
همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود
همیشه لبخند بر لب داری
بر روی جدولهای کنار خیابان راه می
روی
زیر باران ، دهانت را باز میکنی و
قطره قطره می نوشی
آدم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او می بخشی

ساده که باشی
همین که بدانی بربری و لواش چند
است
کفایت میکند
نیازی به غذای چینی نیست
آبگوشت هم خوب است
ساده که باشی


آدمهای ساده را دوست دارم
بوی ناب آدم می دهند
بوی
ناب
ناب
آدم
شب تهی از گام
گوش بر باران و موسیقی نمناکش .
دوره گرده باد,خسته از کالای غمناکش.
مانده تنهاباز هم بیگانه ای در شهر.
هرنگاهش را پلی تا بیکران یار.
پلکانهای سکوتش تا به قصر کهنه باران.
دیده بان قلعه های داستانش,پاسدار باد.
با شمام,ای کاروان ابر!
میتوان همراه درویشان پیر پوستین بر دوش و عصا بر کف.
داستان از سرزمین دیگری پرسید؟؟؟
معبدی دیگر که کشکول نوازشهاست.
معبدی دیگر که سرشار از پاکی و آرامش بود,است.
شب تهی از گام.
گامهای اضطراب از چیست ,می کوبد؟؟؟
این قفس ها چیست!!!
درهر لحظه می روید؟؟؟
دورتر زین گنبد خاکی.
دورتر زین کوه و دریاها و باران ها و باد و آسمان و ابر.
دورتر از دورهای دور.
با شمام
,ای دورها,
دنیای بهتر چیست؟؟؟؟؟؟؟؟
باز هم بیکانه ای در شهر!رهگذار ساحل اندیشه ها و یاد


  
  

 

   چقدر حقیرند مردمانى که
 
            نه جرأت دوست داشتن دارند ،
 
                               نه اراده ى دوست نداشتن
 
                                          ونه لیاقت دوست داشته شدن ،
 
                                                           با این حال مدام شعر عاشقانه میخوانند .   
 
++++++++++++
 
دلـم ...


هنـوز ..


خیس خورده نگاه توست ..!!


نـازش بـدار ..!


که نلغــزد ..


از میان دستهایت ..!!

که تن به هیچ تنظیمی نمی دهند

اتاق باز روی رخت بیخواب زمان دراز کشیده اند و

هی خمیازه می کشند…

دلتنگی هم آمده است خودش را 

درست وسط سینه ام جا کرده است

نمی دانم چرا حرفهایم 

زیر بار شعر نمی روند

دستم به جایی نمی رسد 

ستاره ها 

همه سهیل شده اند...!


زیبا ترین شعر های عاشقانه و غمگین(تقدیم به samane333
 
++++
گاهی آنقدر تنها میشوم
که چیزی
به چشمانم راه نمیابد جز اشک
به قلبم?جز بی کسی
به دستانم جز خیسیو
به پاهایم جز سستی
کاش زبانم هم قادر به فریاد بود
کاش...
کاش...
کاش...
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشندو باز احساس تنهایی کنی
وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد 
وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی
وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند 
وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد 
وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود 
وقتی تمام درها به رویت بسته اس...
آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و
از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که
« ای خدای بزرگ دوستت دارم!»
و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی مان

92/10/29::: 10:52 ص
نظر()
  
  

کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.

ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.

بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.

کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادام? جستجو نومید شده بود،  پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.

کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."

پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.

بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.

کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.

پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"

پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."



تـمام و ناتـمام من با تـو تـمام میشود یا رب



خداوندا ...

گره های ناگوار، با تو باز می شوند؛
شدت سختی ها، با تو می شکند؛
آنان که دنبال رهایی می گردند،
به تو التماس می کنند.

از قدرتت، سختی های زندگی،
حساب می برند؛
به لطفت،
علت ها و اسباب،
فراهم می شوند؛
با توانایی ات،
سرنوشت، جاری می شود؛
و با اراده ات،
وسایل آماده می شوند.

وقتی که می خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، فرمان می برند؛
و وقتی نمی خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، از کار می ایستند.

وقت دشواری ها، 
آن که صدایش می کنند،
تویی 
و وقت گرفتاری ها، آن که دنبال پناهش می گردند،
تویی.

برای من اتفاقی افتاده
که زیر سنگینی اش شکسته ام؛ 
گرفتاری ای آمده که تحملش را ندارم. 
آن چه تو فرستاده ای، کس دیگری برنمی گرداند.
آن چه تو آورده ای، کس دیگری نمی برد. 
دری را که تو بسته ای، کس دیگری باز نمی کند
و دری را که باز کرده ای، کسی نمی بندد.

پس خودت درِ رهایی را به رویم باز کن.
به توانایی ات،
این هیبت غم را در من بشکن 
و کاری کن به همین سختی،
به همین رنجی که دارم
از آن به تو شکایت می کنم، زیبا نگاه کنم






آب نریختـــــم که برگردی


آب ریختـــــم تـــا پاک شود
هر چه رد پای توست …از زنـــدگی ام…!

 

 






شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم 
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم 
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی 
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی 
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود 
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه 
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت 
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته 
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت 
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری 
به جان دلبرش افتاده بود، اما 
طبیبان گفته بودندش 
اگر یک شاخه گل آرد 
ازآن نوعی که من بودم 
بگیرند ریشه اش را و بسوزانند 
شود مرهم برای دلبرش آندم شفا یابد 
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را 
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده 
و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه 
به روی من 
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من 
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و به ره افتاد 
و او می رفت و من در دست او بودم 
و او هرلحظه سر را 
رو به بالاها 
تشکر از خدا می کرد 
پس از چندی 
هوا چون کور? آتش زمین می سوخت 
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت 
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟ 
در این صحرا که آبی نیست 
به جانم هیچ تابی نیست 
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من 
برای دلبرم هرگز دوایی نیست 
واز این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما  
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و 
من در دست اوبودم 
وحالامن تمام هست او بودم 
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟ 
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟ 
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت 
که ناگه روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد 
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد آنگه
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 
نشست و سینه را با سنگ خارایی 
زهم بشکافت 
اما ! آه 
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد 
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد 
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را 
به من می داد و بر لب های او فریاد 
بمان ای گل 
که تو تاج سرم هستی 
دوای دلبرم هستی 
بمان ای گل 
ومن ماندم 
نشان عشق و شیدایی 
و با این رنگ و زیبایی 

و نام من شقایق شد 
گل همیشه عاشق شد

  
  

http://www.magicalmaths.org/wp-content/uploads/2012/12/good-morning-image-picture-3.jpg






خدایا شکرت
من می تونم تمام زیبایی های اطرافم را ببینم
کسانی هستند که دنیا یشان همیشه تاریک و سیاه هست.

خدایا شکرت
من میتونم راه برم
کسانی هستند که هیچوقت نتونستند یک قدم بردارند

خدایا شکرت
که دل رئوف و شکننده ای دارم
کسانی هستند که این قدر دلشون سنگ شده که هیچ محبتو احساسی رو درک نمیکنند

خدایا شکرت
به من این شانس رو دادی که بتونم به دیگران کمک کنم
کسانی هستند که از این نعمت و برکت وافری که به من داده ای بی بهره اند

خدایا شکرت
من می تونم کار کنم
کسانی هستندکه برای کوچکترین نیازهای روز مره شون هم به دیگران محتاجند

خدایا شکرت
که کسی هست که منو دوست داره
کسانی هستند که بود و نبودشون واسه هیچکس مهم نیست.

اگرزنی را دوست داری ، دستانش را بگیر و او را محکم در آغوشت نگه دار.
اگر زنی را دوست داری ، دل دل نکن ، بازی در نیاور، منتظرش مگذار ، با ایما و
اشاره به او از خوش آمدنت حرف نزن زیرا او میفهمد به شیوه او – شیوه ای زنانه-
عشق ورزیدن را یاد گرفته ای….یک زن به دنبال یک “مرد “است که بلد است قاطع و
کله شق و قدرتمندانه زن را در بر بگیرد
==============================================
اگر زنی را دوست داری ، دلش را محکم بدار و زیر پایش را
خالی مکن…
اگر زنی را دوست داری ، ساده باش ، هیچ چیز به اندازه زلالی و قاطعیت یک مرد ،
زن را اسیر نمیکند
اگر زنی را دوست داری ، گاهی اوقات تلفنت را بردار و بهش بگو که زیباست…بدون
الفاظ پرطمطراق هم میتوان هنوز به قلب اسرار آمیز این موجود راه یافت. فقط
یادت باشد این ابراز عشق مثل نمک است که کمش دلنشین است و زیادش مردانه نیست
اگر زنی را دوست داری گاهی اوقات بهش بگو بنشیند و ازش عکس بگیر …لازم نیست
اسنل آدامز باشی تا یک زن مقابل دوربینت ، آن لبخند حیات بخشش را بشکفد…کافیست
هر بار کنجکاو باشی که از چه رازی ، عکس بر میداری
==============================================
اگر زنی را دوست داری ، دستش را بگیر و به زیارت گاهی ببرش و به اندازه دو
رکعت نمازی که میخوانی بهش وقت بده بیندیشد تو غیر از زمین ، به آسمان نیز نظر
داری.
وقتی زنی با حلقه مادر و خواهران و دوستانش برای شفای یک مریض ، آش نذری درست
میکنند ، قبل از اینکه با تردید به نذر و دعا در مقایسه با دکتر و دوا فکر کنی
، به یاد آور که زنان هزاران سال است اسرار هستی را در ژنهای خود حمل میکنند و
بعید نیست آسمانی را با دعای خود زیرو رو کنند ، قدرت زنان را هرگز نه در زمین
نه در آسمان دست کم نگیر .
==============================================
اگر زنی را دوست داری ، ترسها و نگرانی هایش را ببین ، ادراک کن و قبل از
اینکه راه حلی بدهی ، کنارش سکوت را تجربه کن ، خیلی اوقات کار بیشتری لازم
نیست . سکوت پر طمانینه یک مرد کنار چنین زنی ، شفابخش است
اگر زنی را دوست داری ، سعی نکن از راز بالا و پایین شدن احساسات و تصمیماتش
درباره دوستانش سر دربیاری…هرگز نخواهی فهمید چگونه در اوج حسادتها و لج و
لجبازیهایشان ، میتوانند برای هم جان بدهند و در کسری از ثانیه همه چیز را
معلق بگذارند
اگر زنی را دوست داری به دوستانش احترام و متانت را هدیه کن تا بهترین دوستانت
بشوند
==============================================
زنان را وقتی حامله اند ، بیشتر دریاب. گاهی اوقات شک میکنی که نکنه فرشته شده
اند و به قامت انسان ظهور کرده اند ! انگاری در گفتگوهای زمزمه وارشان با جنین
در بطنشان ، به زبانی آسمانی حرف میزنند که ما نمیفهمیم.
هر چه که هست ، در کنار او و فرزندش این شانس را داری که به مردمکان خدا زل
بزنی.
==============================================
اگر زنی را دوست داری و دهه چهارم زندگی را شروع کرده ، رازهای بدنش را برایش
مرور کن…سلولهای یک زن فقط پیر نمیشوند بلکه راز الود میشوند و شنیدن این راز
از دهان یک مرد ، بهترین ضد اضطراب زمین است :
عزیزم ! موهای سپیدت نوریست که فرشتگان بر تاج سرت نقش زده اند ،
چینهای زیر پلکت ، شکسه نستعلیق خداست بر چهره نازت !
بانو !
به فلک میرسد از چهره زیبای تو نور
===========================================
اما وقتی زنی را دوست داری که سنی ازش گذشته و مدتیست که ساکت است ، بدان که
در اسطوره ها ، وقتی سفر یک زن تمام میشود کهکشانی میخواهد متولد شود ، نور از
زمین به آسمان راه خود را خواهد یافت



92/6/17::: 1:15 ع
نظر()
  
  
زمـــان ...

 
 
 
طولانی می شود ...
 
 
 
برای کسانی که غصه دارند ،

 
... کوتاه می شود ...
برای کسانی که شاد هستند ،

 
دیر می گذرد ...
برای کسانی که منتظر هستند ،

 
زود می گذرد ...
برای کسانی که عجله دارند ،

 
اما ابدی می شود ...
برای کسانی که عاشق هستند ... !
--



 
یـــکی از همیـــــــن روزهــــــــــا
بایـــد خدا را صدا بــــــــــزنم
یک میــــــــز دو نفــــــــره
دو صنـــــــــدلــی
یــــــــکی مـــــــن
یـــــــــکی خــــــدا
حــــــرف نمـــــــیزنم
نـــــــگاهم کافیــــــست
میـــــــــدانم
برایـــــــــم اشــــــــک می ریــــــــزد

 

 
Avazak.ir Line28 تصاویر جداکننده متن (2)
 
این روزهــــا زیادی ساکتــــ شده اما
حرفــــ هایم نمی دانم چــــرا به جای گلــــو ،
...از چشــــم هایم بیرونــــ می آیند

 
Avazak.ir Line28 تصاویر جداکننده متن (2)
 
خدایا:
دلم هوس یک نماز دو نفره کرده است.....
فقط من باشم و تو...!!!

 
 

 
Avazak.ir Line28 تصاویر جداکننده متن (2)
 
چقدر خواب ببینم که مال من شده ای؟
و شاه بیت غزل های لال من شده ای؟

 
چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض
جواب حسرت این چند سال من شده ای؟
...
چقدر حافظ بلدانشین ورق بخورد؟
...تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

 
چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم؟
خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای؟

 
هنوز نذر شب جمعه های من این است

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای


 
که اتفاق بیفتد کنار تو هستم
برای وسعت پرواز بال من شده ای

 
میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

 
مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست
چقدر خواب قشنگیست مال من شده ای

 

 
Avazak.ir Line28 تصاویر جداکننده متن (2)
 
دلدارم از من پرسید :
- تفاوت من و آسمان چیست ؟!
- تفاوت؟ ، عشق من ! در این است :
وقتی تو می خندی
من آسمان را از یاد می برم...‏

 
برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان

که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری

دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی

چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند

دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری

همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد

دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟

که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی

بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری

نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم

منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر

که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری

به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها

بنگر وفای یاران که رها کنند یاری




92/4/29::: 10:38 ص
نظر()
  
  

باران که می‌بارد... باید آغوشی باشد...


پنجره‌ی نیمه بازی...


موسیقی باران...

 
بوی خاک...


سرمای هوا...

 
گره‌ی کور دست‌ها و پاها...


گرمای عریان عاشقی...


صدای تپش قلب‌ها...


خواب هشیار عصرانه...


باران که می‌بارد...


باید کسی باشد....


 

 

 

جملات نـاب و ارزشمنـد


 
One song can spark a moment
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد


One flower can wake the dream
یک گل میتواند بهار را بیاورد


One tree can start a forest
یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد


One bird can herald spring
یک پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد


One smile begins a friendship
یک لبخند میتواند سرآغاز یک دوستی باشد


One handclasp lifts a soul
یک دست دادن روح انسان را بزرگ میکند


One star can guide a ship at sea
یک ستاره میتواند کشتی را در دریا راهنمایی کند


One word can frame the goal
یک سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص کند


One vote can change a nation
یک رای میتواند سرنوشت یک ملت را عوض کنند


One sunbeam lights a room
یک پرتو کوچک آفتاب میتواند اتاقی را روشن کند


One candle wipes out darkness
یک شمع میتواند تاریکی را از میان ببرد


One laugh will conquer gloom
یک خنده میتواند افسردگی را محو کند


One hope will raise our spirits
یک امید روحیه را بالا می برد


One touch can show you care
یک دست دادن نگرانی شما را مشخص میکند


One voice can speak with wisdom
یک سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد


One heart can know what"s true
یک قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد


One life can make a difference
یک زندگی میتواند متفاوت باشد


You see, it"s up to you
شما میبینی پس تصمیم با شماست
 

92/2/26::: 8:26 ص
نظر()
  
  

 
 
حس قشنگیه
یکی نگرانت باشه،
سعی کنه ناراحتت نکنه،
حس قشنگیه ...
وقتی ازش جدا میشی:اس ام اس بده
عزیز دلم رسید؟
قشنگه: یهو بغلت کنه،
یهو . . . تو ی جمع .. در گوشت بگه دوست دارم،
بگه که حواسم بهت هست.
حس قشنگیه ازت حمایت کنه،وقتی حق با تو نیست ...
آره ...
♥ دوست داشتن همیشه زیباست ♥
         گفتمش:دل می خری؟!  پرسید:چند؟!
گفتمش:دل مال تو،تنهابخند
خنده کردودل زدستانم ربود،
تابه خودباز آمدم اورفته بود،
دل زدستش روی خاک افتاده بود،
جای پایش روی دل جامانده بود...
 
***********
 
هرگزفراموش نخواهم کرد
که برای داشتن تو ؛
دلی را به دریا زدم ...
که از آب هم واهمه داشت !!!

ماهی به آب گفت : تو نمیتونی اشکای منو ببینی , چون من توی آبم..
آب جواب داد اما من میتونم اشکای تو رو احساس کنم چون تو
توی قلب منی.
ک وقت هایی فکر میکنم مرد بودن چقدر می تواند غمگین باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمی گوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و دردها و دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مردها است. یکی از همین مردهایی که دوستمان دارند. وقتی میخواهند حرف خاصی بزنند هول می شوند. حتی همان مرد هایی که دوستمان داشتند ولی رفتند...
یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند. مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند...

ما هم برای خودمان خوشیم! مثلن از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که عشقشان باشیم به قولی سگ دو می زند، توقع داریم که شبش بیاید زیر پنجره مان ویالون بزند و از مردی که زیر پنجره مان ویالون می زند توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور باشد. توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشند و دلداریمان بدهند، خوب کار کنند و همیشه بوی خوب بدهند و زود به زود سلمانی بروند و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورند و با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیایند و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و نان استاپ توی جمع قربان صدقه مان بروند و هیچ زن زیباتری را اصلن نبینند و حتی یک نخ هم سیگار نکشند!

مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند. بیایید قبول کنیم. مرد ها صبرشان از ما بیشتر است. وقت هایی که داد میزنند وقت هایی هم که توی خیابان دست به یقه می شوند وقت هایی که چکشان پاس نمیشود وقت هایی که جواب اس ام اس شب به خیر را نمیدهند وقت هایی که عرق کرده اند وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین. و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی بی طاقت را دوست دارند. دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای شب هایش میخواهد؟ نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟ در حالی که دوستمان دارند؛ ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است. ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما.

بیایید بس کنیم. بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم. من فکر میکنم مرد ها، واقعن مرد ها، انقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مردها احتمالن دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند. فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و استرس هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند. کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مردها از خوشبختی خیلی ساده است.
 


  
  

با سلام به همه دوستان وبلگ دومم رو به نام علمدار کربلا لینک کردم .

www.almdarkarballa.parsiblog.com   لطفا بازدید و نظر جهت بهبود کار بدید.

 


  
  

احساس عجیب

یه احساس عجیبِ دیگه می خوام
همونی رو که قلبم میگه می خوام
یه صبح دیگه و یه حال تازه
یه رویایی که آرامش بسازه

یه احساس عجیبِ دیگه می خوام
که پیدا شه میونِ اشکِ چشمام
دلم می خواد روی ابرا بشینم
تا دنیا رو از این بهتر ببینم

خدایا قلب من پیش تو گیره
کنار تو همه چی بی نظیره!
می تونم غصه رو از هم بپاشم
می تونم عاشقِ خورشید باشم ...

کنار تو همه چی خوب میشه
می تونم عاشقت باشم همیشه
دلم قرصه به خورشید و به ماهت
دلم قرصه به گرمای نگاهت 

...
 
بی خبر از هم خوابیدن چه سود؟

برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید

ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود

خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟

گر نپرسی حال من تا زنده ام

گریه و زاری و نالیدن چه سود؟

زنده را در زندگی قدرش بدان

ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟

گر نکردی یاد من تا زنده ام

سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟

شیخ بهایی
http://iraniangraphic.com/user_sample/larg_8978.jpg
 

92/1/22::: 10:30 ص
نظر()
  
  

 

یک دقیقه سکوت !


به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند!
به خاطر امید هایی که به نا امیدی مبدل شدند

به خاطر شب هایی که با اندوه سپری کردیم!
به خاطر قلبی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد!
به خاطر چشمانیکه همیشه بارانی ماندند!
یک دقیقه سکوت!
به احترام کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند!
بخاطر صداقت که این روز ها وجودی فراموش شده است!
بخاطر محبت که بیشتر از همه مورد خیانت واقع گردید!
یک دقیقه سکوت به خاطر حرف های نگفته!!
برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شد.
زندگی عاشقانه

نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم!

نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند!

آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی!

... از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میشدم!

باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده !

قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت ،
ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند!

و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم ،
و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است

پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو ،
فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی را فراموش نمیکنم ،
که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، و گرم ترین لحظه ها !

سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ،
دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!

تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !

و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !

حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !

بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !

و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی که خواهد رسید

دل بردی باز ده


ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز ده
گر او نمی آید بگو آن دل که بردی باز ده

افتاده ام در کوی تو پیچیده ام بر موی تو
نازیده ام بر روی تو آن دل که بردی باز ده

بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام آن دل که بردی باز ده

ای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای من
لعل لبت حلوای من آن دل که بردی باز ده

ما را به غم کردی رها شرمی نکردی از خدا
اکنون بیا در کوی ما آن دل که بردی باز ده 

تا چند خونریزی کنی با عاشقان تیزی کنی
خود قصد تبریزی کنی آن دل که بردی باز ده

 
 

http://files.facenama.com/i/attachments/1/1351887949755313_thumb.jpg

 
 

  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >
پیامهای عمومی ارسال شده