سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند سبحان، کسی را که صاف و بی آلایش، آسان گیر و در راه باشد، دوست دارد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :14
کل بازدید :205330
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/9/6
4:58 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

سلام عزیزم ب...ش حالت خوبه عزیزم یه تصمیم جالب گرفتم که امیدوارم از تصمیم من استقبال کنی راستش من همه کسایی رو که وارد زندگیم شده بودن  از زندگیم خارج کردم و الان فقط دوست دارم که تو مال من باشی قسمتی از زندگی من باشی دنیا رو به پات بریزم ودر اخر سر هم اینو بگم از صمیم دلم دوست دارم در ضمن اره دوست دارم بیشتر از قبل
87/2/10::: 2:31 ع
نظر()
  
  

ای                 دنیا   دلگیرم   ازت

ای  دنیا         سیرم ازت

 


87/2/5::: 10:28 ص
نظر()
  
  

 

اوج مقام عاشقی به جرأت بوسیدنه ؛ به مدت حسادته
همیشه تا اونکه می خوای ، یه دریا درد و فاصلست
ولی مهم نرفتن و موندن سر رفاقته
تصورش خوب مشکله ، که ما کنار هم باشیم
نمی رسیم به همدیگه ، تلخه ولی حقیقته
*****************
تن مرد و نامرد یکیست ، روزگار باید بگذرد تا بفهمی مرد کیست
*****************
هم? دنیا یه جادست
من و تو مسافراشیم
قدر امروز رو بدونیم
ممکنه فردا نباشیم
**********************
فرقی نمیکند گودال آب کوچکی باشی یا اقیانوس بیکران ؛ زلال که باشی آسمان در توست
**********************
هر کجا محرم شدی چشم از خیانت باز دار
ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم میشود
*********************
خوشبختی خود تویی ؛ آن را در آیین? دیگران مجو
********************
بعضیها وارد زندگی ما میشوند و خیلی سریع میروند ؛ بعضیها برای مدتی می مانند و روی قلب ما رد پا می گذارند و ما دیگر هیچ گاه همان که بودیم نیستیم
*******************
پازل دل کسی را به هم ریختن هنر نیست ؛ هر وقت تونستی با تیکه های شکست? دل کسی براش یه پازل دل جدید بسازی هنر کردی
*******************
از شمع 3 چیز آموختم :
ایستاده بمیرم
بی صدا بمیرم
به پای دوست بمیرم
******************
نه زندگی آنقدر شیرین و نه مرگ آنقدر تلخ است که انسان شرافتش را به آن بفروشد
******************
زندگی مثل بازیه شطرنج میمونه :
اگه خوب بازی نکنی همه می خواند یادت بدند ، ولی اگه خوب بازی کنی همه می خواند شکستت بدند
********************
دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه اینکه تو متلاطم شوی
********************
مردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم
مردن آن است که در خاطر تو با هم? خاطره ها دفن شوم
********************
سکوت ، فریاد هزاران درد است در وسعت بی انتهای نگفته ها ؛ و تو بی انتها ترین فریادی که در سکوت من نشسته ای
*******************
تو را خواهم ، تو را تنها
که در یک گوشه از قلبت به جا مانم
نه با یک بوس? شیرین
نه با یک حلق? زرین
که تنها در نگاهت آشنا مانم
******************
اگر از پایان گرفتن غمهایت ناامید شده ای ، به خاطر بیاور که زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی است که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید
******************
زیباییه عشق به سکوت است نه فریاد ؛ زیباییه عشق به تحمل است نه به خرد شدن ؛ و فرو ریختن عشق خیالی است که اگر به واقعیت بپیوندد تمام شیرینی اش را از دست می دهد
******************
قلب آدم مثل یه جزیره می مونه ؛ مهم نیست چه کسی اول پاشو تو اون می زاره ، مهم اینه که کی تا آخر تو اون میمونه
*******************
این جهان پر از صدای پای مردمی است که همچنان که تو را می بوسند در ذهنشان طناب دارت را می بافند
*******************
عشق با غرور زیباست ؛ ولی اگر عشق را به قیمت فرو ریختن دیوار غرور گدایی کنی ، آن وقت دیگر عشق نیست ؛ صدقه است
 
انواع دل

انواع دل

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com
 


www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com


www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com
 
 
www.hamtaraneh.com
 

کوتاه ولی عمیق

 
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است ...

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما...

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد...

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید...

 
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند...

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر...

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید...

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند...

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد...

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است...

دشوارترین قدم، همان قدم اول است...

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید...

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد...

 
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید...

در اندیشه آنچه کرده ای مباش، در اندیشه آنچه نکرده ای باش...

امروز، اولین روز از بقیة عمر شماست...

برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست...

امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم...

بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید!

آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند...

 
هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود...

 
اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید...

صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست...

وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند !

کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد...

کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند !

بهتر است دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی !!!

آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید...

اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید...

خودتان را به زحمت نیندازید که از معاصران یا پیشینیان بهتر گردید، سعی کنید از خودتان بهتر شوید ...

خداوند به هر پرنده ای دانه ای میدهد، ولی آن را داخل لانه اش نمیاندازد !

درباره درخت، بر اساس میوه اش قضاوت کنید، نه بر اساس برگهایش !

انسان هیچ وقت بیشتر از آن موقع خود را گول نمیزند که خیال میکند دیگران را فریب داده است !!!

کسی که دوبار از روی یک سنگ بلغزد، شایسته است که هر دو پایش بشکند !!!

هرکه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد، به طریقت ایشان متهم گردد ...

کسی که به امید شانس نشسته باشد، سالها قبل مرده است !

اگر جلوی اشتباهات خود را نگیرید، آنها جلوی شما را خواهند گرفت !!!

 
اینکه ما گمان میکنیم بعضی چیزها محال است، بیشتر برای آن است که برای خود عذری آورده باشیم
 
دیدی که رسوا شد  دلم 
 
 
 

87/1/29::: 11:29 ص
نظر()
  
  

بی تو

بی تو انگار یه غریبه تو تموم لحظه هامه
هر نفس هر جا که میرم اون غریبه پا به پامه
اون غریبه ای که میگم غم دوریته عزیزم
تو یه حجم سرد و تاریک سایه ای از تو می بینم
سایه ی سرد خیالت پر وسواس نیازه
رو لبات رد یه لبخند خیلی آروم جون میبازه
تو سکوت بی تو بودن دلخوشم به سایه ی تو
می دونم که یه خیاله یه روزی برگشتن تو
سایه ی گنگت رو دیوار چون خودت بی روح و سرده
آدمی تار و خیالی که دیگه برنمی گرده./

رفتی..... و سالها....
چند روز بیشتر نگذشت
ولی سالهاست که رفته ای.
دیوار خانه
عطر تو را فراموش کرده
و پنجره به یاد ندارد
آخرین روزی را که از ورای آن
باران را تماشا کردیم.
چند روز بیشتر نگذشت
ولی ورقهای زیادی از دفترم گم شدند
که همه شان نام تو را داشتند.
سقای عشق من!
تو رفتی اما هنوز
در قلب من
جای خالی تو گرم است.
هر کجا که هستی
آسمانمان یکیست.
چند روز بیشتر نگذشت
ولی پرنده های زیادی از اینجا کوچیدند
و من دعا کردم
با بازگشتشان، تو نیز
بازگردی.
چند روز بیشتر نگذشت.
باران بارید؛
نمی دانم بر زمین یا بر گونه هایم؟
چند روز بیشتر نگذشت
اما سالهاست که رفته ای
نمی دانم به بازگشتت بیندیشم یا نه؟
اما خوب میدانم ، سالهاست که رفته ای
و هنوز عاشقی./

دلیل بودن

بازم از تو دور بودن بهونه ی غریبمه
کاش می خوندی تو چشام بی تو موندن مرگمه
عشق تو چقد قشنگ سایه زده به زندگیم
شده دلیل بودنم ، شده دلیل بندگیم
دوریم از هم اما فاصله مون یه دیدنه
چشای نازتو باز کن عزیزم که لحظه ی رسیدنه
اینجا غربت بدجوری قلب منو خنجر میزنه
و فقط به یادته که نفس پر میزنه
عشق من! قشنگترین گریه ی بیصدام تویی
بیا باهم باشیم امید فرداهام تویی./

کاش

کاش میشد عاشقترین شد تو نگات
کاش میشد جون بند باشه به یک نگات
کاش میشد میون شهر داد بزنم عشق تو رو
کاش میشد بمیرم و زنده بشم به عشق تو
کاش میشد بخاطرت از گریه هام رود بسازم
کاش میشد میون اون به عشق تو جون ببازم
کاش میشد یه سر بیای توی این شهر غریب
می دیدی غربتمو توی این فصل غریب
کاش میشد بنویسمت یادگار تو دفترم
کاش میشد یه روز سبز بهت بگم دوستت دارم
کاش میشد فاصله و غربتو با تو شکست
می دیدی حال منو که دلم بی تو شکست
کاش میشد بهار رو کاشت میون دو دست تو
صد گل بوسه گرفت از بهار و دست تو
کاش میشد لحظه ها رو میچیدیم از زندگی
لحظه های پاک و ناب؛ لحظه های عاشقی
کاش میشد می دزدیدیم ماهو از پرده ی شب
اونی که شاهد بوده به یه بوسه بر دو لب
کاش میشد دلتنگیهام برسه به گوش تو
تا بدونی این منم: عاشق بیقرار تو./

  عاشق بیقرار تو


87/1/25::: 3:28 ع
نظر()
  
  
 

 

نامه عاشقانه مسعود به روزگار

   
عزیزم
قلب من رو به تو پرواز می کند...

مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان ؟ اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند . عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعات داشته باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند .

اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده ، به قلبم بخشیده ام . و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است .

می خواهم رنگ سرخی شده ، روی گونه های تو جا بگیرم یا رنگ سیاهی شده ، روی زلف تو بنشینم.

من یک کوه نشین غیر اهلی ، یک نویسنده ی گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام ارده ی من با خیال دهقانی تو ، که بره و مرغ نگاهداری می کنید متناسب است.

بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم ، به تو خواهم گفت چه طور..اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا ، امید نوازش تو را به من نمی دهد ، آن جا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا می کنم.
دوست کوه نشین تو  مسعود
در تاریکی شب سه شمع رو روشن کردم
اولی برای بودنت
دومی برای دیدنت
و سومی برای بوسیدنت
در آخر هر سه رو خاموش کردم برای در آغوش کشیدنت
 
 
اگه دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو غیر دل چیزی ندارم که بدونم لایق تو دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم
 با تموم بی پناهی به تو تکیه داده بودم
هر بلایی سرم اومد همه زجری که کشیدم
 همه رو به جون خریدم
 ولی از تو نبریدم
 هر جا بودم با تو بودم
هر جا رفتم تو رو دیدم
 تو سبک شدن،تو رویا همه جا به تو رسیدم
 اگه احساسمو کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت به غریبه دل سپردی
 بدون اینو که دل من شده جادوی طلسمت یکی هست این ور دنیا که تو یادش مونده اسمت
 
 

 

پروردگارابرمن نظر کن،
اما نه به اندازه ی ارزش و لیاقتم زیرا از آن بی بهره ام.
بلکه به اندازه ی عشقم،به اندازه ی اشتیاقم،به اندازه ی نیازم.
نه نیاز به آسایش،    نیازبه رسیدن.
توجهم کن وفراموشم مکن،نه به اندازه ی عشق ونیازم زیرا بسیار ناچیز است.
بلکه به اندازه ی کرامت ورحمتت.
یاریم کن،نه به اندازه ی استحقاقم بلکه به اندازه ی مهر و رافتت.
ای بخشاینده ی گناهان ،نبخشای خطای کوچکم را.
زیرا بخشایشت گستاخم می کند وبه من جسارت انجام گناهان بزرگتررامی دهد.
عذابم ده ومجازاتم کن بسیار بیشتر از گناهم،اما بسیار کمتر ازخشمت.
زیرا هنگام خشم رها می کنی مرا تا نابودشوم،
وهنگام خرسندی با مهربانی مجازات می کنی مرا که تا فرصتی باقیست برگردم.
تنبیه تورا بخششت می دانم وآن رابسیار دوست می دارم.
صبر ده مرابیشتر ازدرد م ودرد ده مرا کمترازصبرم.
آنقدربر صبر من بیفزای تاغلبه کندبر هر دردی.
 آنگونه که حتی دردشوارترین لحظات قلبم آرام وخشنودباشد.
خشنود باش از من ،باآن که مستحق خشمم
 
 
 
 
 
 
 

  
  
    www.hamtaraneh.com   سلام به همه ی دوستا ی گلم !   www.hamtaraneh.com www.hamtaraneh.com وگل زندگیم صبا
 www.hamtaraneh.com
www.hamtaraneh.com
 
 www.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.com
                            www.hamtaraneh.com   شاد باشینwww.hamtaraneh.com
        www.hamtaraneh.com   مسعود                     
      www.hamtaraneh.com 

 

گفتم غم تو دارم ** گفتا چشت درآید!

گفتم که ماه من شو**گفتا دلم نخواهد!

گفتم خوشا هوایی کزبادصبح خیزد**گفتا هوای گرمیست? اَه اَه? عرق درآمد!

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد**گفتا برو به سویی ? تا گلّ نی درآید!

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد**گفتا که ای وای دیرشد? داد مامان درآمد

-------

دوست دختره یارو بهش میگه:اگه توجه کنی می بینی که نگاهم باهات حرف میزنه.یارو میگه: اینقد پلک نزن ، صدات قطع و وصل میشه

بی تو نه امور جهان لنگ میشه نه بین زمین و آسمون جنگ می شه نه کوه آب میشه فقط دل من واسه تو یه ذره تنگ میشه

تو زندگی مثل زودپز باش ….. موقعی که جوش می یاره و قل قل می کنه در کمال آرامش سوت می زنه

Image Hosted by PicturePush - Photo Sharing

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده
می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده
یه سوال عاشقونه بگه هر کسی می دونه
اونکه دادم دل و دستش چرا دل به من نمی ده ؟
چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من
دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده
گفتم از عشق تومی خوام سر بذارم به بیابون
گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده
التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم
گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده
گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی
گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده
 
www.hamtaraneh.com
 
اون پرنده تو بودی پیرهن ابر و درید

رفت و گم شد تو غروب رفت و از همه برید

اون که روی عاشقی طرح دلتنگی کشید

جفت پر شکستشو توی تنهایی ندید

توی واپسین نفس تو یادمی هم پرواز

باز تو می تونی فقط باشی برام نفس ساز

بیا هم هوای من برای من صمیمی

منو از اینجا ببر تو ای جفت قدیمی

من هنوز تشنه ی نورم تشنه ی دشت خورشید

زود بیا که باد غربت همه ی پرامو چید

بیا هم هوای من فقط تویی صمیمی

منو از اینجا ببر تو ای جفت قدیمی..

من اون پرندم گنگ و خسته

هر پر پاکم روی سنگه

هر یه پری که رخت تو بود

حالا واسه خاک رختی قشنگه!
www.hamtaraneh.com

خصوصیات اقاپسرها و دختر خانم ها از 14 تا 28
سالگی

خصوصیات اقا پسرها
سن ?? سالگی: تازه توی این سن ، هر رو از بر
تشخیص میدن! (اول بدبختی!)
سن ?? سالگی: یاد می گیرن که توی خیابون به
مردم نگاه کنن! ... از قیافه
ء خودشون بدشون میاد!
سن ?? سالگی: توی این سن اصولا" راه نمیرن ،
تکنو می زنن! ... حرف هم نمی
زنن ، داد می زنن! ... با راکت تنیس هم گیتار می
زنن!
سن ?? سالگی: یه کمی مثلا آدم می شن! ... فقط
شعرهاشون رو بلند بلند می
خونن! (یادش به خیر ، اون روزا که تکنو نبود ،
راک ن رول می خوندن!)
سن ?? سالگی: هر کی رو می بینن ، تا پس فردا
عاشقش می شن! ... آخ آخ!
آهنگهای داریوش مثل چسب دوقلو بهشون می چسبه!
سن ?? سالگی: دوست دارن ده تا رو در آن واحد
داشته باشن! ... تیز میشن ،
ابی گوش میدن!
سن ?? سالگی: از همه شون رو دست می خورن! ... ستار
گوش میدن که نفهمن چی شده!
سن ?? سالگی: زندگی رو چیزی غیر از این بچه
بازیها می بینن! (مثلا عاقل میشن!)
سن ?? سالگی: نه! می فهمن که زندگی همش
عشــــقه! ... دنبال یه آدم حسابی می گردن!
سن ?? سالگی: یکی رو پیدا می کنن! اما مرموز می
شن! (دیدشون عوض میشه!)
سن ?? سالگی: نه! اون با یه نفر دیگه هم دوسته!
اصلا" لیاقت عشق منو نداشت!
سن ?? سالگی: عشق سیخی چند؟!! ... طرف باید باباش
پولدار باشه! حالا
خوشگل هم باشه بد نیست!
سن ?? سالگی: این یکی دیگه همونیه که همه ء عمر
می خواستم! ... افتخار
میدین غلامتون بشم؟!
سن ?? سالگی: آخیـــــــــــش!
سن ?? سالگی: کاش قلم پام می شکست و خواستگاری
تو نمیومدم!!!

خصوصیات دختر خانم ها

سن ?? سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت:
چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی!
حالا میگن: مرسی خوبم!
سن ?? سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، میگن: علیک
سلام! ... نقاشیشون بهتر
میشه (بتونه کاری و رنگ آمیزی و ...
سن ?? سالگی: یعنی یه عاشق واقعین! ... فردا صبح
هم می خوان خودکشی کنن!
... شوخی هم ندارن!

سن ?? سالگی: نشستن و اشک می ریزن! ... بهشون بی
وفایی شده! ... (کوران حوادث!)
سن ?? سالگی: دیگه اصلا عشق بی عشق! ... توی
خیابون جلوی پاشون رو هم
نگاه نمی کنن!
سن ?? سالگی: از بی توجهی یه نفر رنج می برن! ...
فکر می کنن اون یه آدم
به تمام معناست!
سن ?? سالگی: نه ، نه! ... اون منو نمی خواست! ...
آخرش منو یه کور و
کچلی می گیره! می دونم!
سن ?? سالگی: فقط ??-?? سالگی قصد ازدواج دارن!
فقط!
سن ?? سالگی: خوش تیپ باشه! پولدار باشه!
تحصیلکرده باشه! قد بلند باشه!
خوش لباس باشه! ... (آخ که چی نباشه!)
سن ?? سالگی: همه ء خواستگارا رو رد می کنن!
سن ?? سالگی: زیاد مهم نیست که چه ریختیه یا
چقدر پول داره! فقط شجاع
باشه! ما رو به اون چیزایی که نرسیدیم برسونه!
سن ?? سالگی: اااااااه! پس چرا دیگه هیچکی
نمیاد؟! ... هر کی می خواد باشه ، باشه!
سن ?? سالگی: یه نفر میاد! ... همین خوبه! ...
بــــــــــله!
سن ?? سالگی: آخیـــــــــــش!
سن ?? سالگی: کاش قلم پات می شکست و خواستگاری
من نمیومدی!

 

سریالهای نوروزی

 

 

    تقدیم به شما دوستان گلم
 
Click for Full Size View
 
دیشب دلم گرفته بود ، مثل هوای بارونی
دلم هواتو کرده بود ، هوای شیرین زبو نیت
دلم میخواست گریه کنم ، بگم که سخته تنهایی
ای همصدا ای آشنا ، بگو که پیشم می مونی
نمی دونم چه حالی و کجایی و چه می کنی
ولی صدات تو گوشمه ، می گی که اینجا می مونی
رفتم کنار پنجره ، گفتم شاید ببینمت
دیدم محاله دیدنت ، چون گل باید بچینمت
رو صندلی نشستمو یهو دیدم
یه قاصدک اومد پیشم
خبر آورد ای آشنا ، یه رازی را بهت بگم ؟
گفتم بگو : آهی کشید، اومد نشست رو شونه هام
یواشکی چشماشو بست ، تا نبینه اشک چشام
می گفت که تو یه راه دور
یه راه دور و سوت کور
مسافری نشسته بود
مسافره غریب و دلشکسته بود
از تو همش شکوه میکرد
با اشک گرم و دل سرد
می گفت که یادت نمیاد
اون روزای آخریه
چه قدر دلش می خواست که تو
نگاش کنی ، صداش کنی
بهش بگی دوسش داری
به شرطی تنهاش نذاری
تا اومدم بهش بگم برو بگو
دوسش دارم ، پاش می شینم
دیدم که اون رفته بود و
منم دارم خواب می بینم 
       
     شاد باشین 
 ارادتمند
            

Image Hosted by PicturePush - Photo Sharing

 

 

در میان چشمانی مه‌آلود.


تـنها

چند روز ا‌ست، بغض گریه‌های خسته‌ام را بر دوش گرفته‌ام
و هیچ دلتنگی را.

چند ماه است، گلویم پر از آواز است
و هیچ شنونده‌ی را.

چند سال است، دیوانم پر از شعر است
و هیچ خواننده‌ی را،

نمی‌یابم
تا اشک و آواز و شعرم را برایش بگذارم.

 
 

 


 

 


86/12/8::: 2:30 ع
نظر()
  
  
 

به نام حق


هراس من باری همه از ان است که در سرزمینی بمیرم


که در ان مزد گور کن از بهای ازادی بیشتر باش


 


 

انتخابات


 

مجلس هشتم میدان مردم یا دولت؟


 

انتخابات یا انتصابات؟


 

ایا دموکراسی در راه پر فراز و نشیب خود از لبه ی پرتگاهی هولناک مجلس هشتم جان سالم به در خواهد برد؟


 

ایا دستی در پشت پرده در رد صلاحیتهای وسیع اصلاحات وجود دارد یا اصلاحات فاسد هست؟


 

ایا اصلاحات در انقلاب هیچ سهمی ندارد؟


 

این ها تنها اندکی از انبوه سوالاتی است که به ذهن من به عنوان یک شهروند ایرانی شکل


 

گرفته اند؟


 

از شما می خواهم که نظر خود را صادقانه بگوئید

 
اخبارحقوق بشر (HUMAN RIGHTS WATCH)

اعتصاب غذای زندانیان سیاسی-عقیدتی زندان رجایی شهر

(9 فوریه 2005، نیو یورک ) ? سازمان دیده بان حقوق بشر اطلاع داد که حبس زندانیان سیاسی- عقیدتی در میان زندانیان جنائی موجب خطر جدی به جان آنان میباشد. دیده بان حقوق بشر خواستار آزادی فوری تمامی زندانیانی شد که فقط برای اظهار عقاید سیاسی خود حبس شده اند.  
شش زندانی در زندان رجایی شهر کرج از تاریخ 5 بهمن ماه در اعتراض به زندانی بودن در میان اشرار و زندانیان جنایی خطر ناک دست به اعتصاب غذا زده اند. این شش تن عبارتند از: بینا داراب زند، ارژنگ داوودی، مهرداد لهراسبی، فرزاد حمیدی، حجت زمانی، و جعفر اقدامی. یک هفته پیش از اعتصاب غذای این زندانیان فرزاد حمیدی از سوی یک قاچاقچی مواد مخدر مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود.  
 
بینا داراب زند و فرزاد حمیدی در مرداد ماه گذشته در جلو ساختمان سازمان ملل در تهران در پی اجتماع واعتراض به نقض حقوق بشر دستگیر شدند. بینا داراب زند به سه سال و نیم زندان محکوم شده است. مهرداد لهراسبی از سال 1378 در زندان بسر میبرد و به دلیل شرکت در تظاهرات دانشجویان به پانزده سال زندان محکوم شده است.  
 
جو استورک مدیر بخش خاور میانه سازمان دیده بان حقوق بشر در واشنگتن گفت: "مقامات دولت ایران ادعا دارند که کسی در کشورشان به جرم ابراز عقایدش زندانی نمی شود. این ادعا هیچ اعتباری ندارد.تنها دلیلی که اینگونه زندانیان در حبس هستند بخاطر اظهار مسالمت آمیز عقایدشان است."  
 
سازمان دیده بان حقوق بشر به شدت نگران امنیت و سلامتی زندانیانی که اعتصاب غذا کرده اند میباشد. پس از گذشت یک هفته از آغاز این اعتصاب، وضع جسمانی یکی از زندانیان، مهرداد لهراسبی، به وخامت گراییده و با درخواست دیگر زندانیان وی به اعتصاب غذای خود پایان داده است.  
 
به گفته استورک: "دولت ایران قانونأ مسوول سلامتی این زندانیان میباشد. حبس آنان در میان اشرار و جنایتکاران خطر بزرگی برای آنان است."  
 
اخیرأ فشار حکومت ایران به فعالین سیاسی به شدت گراییده است و قوه قضاییه در دادگاه های غیر منصفانه احکام سنگینی برای آنان صادر کرده است.  
 
از جمله، حشمت الله طبرزدی در تاریخ 6 دی ماه از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب به جرم تبلیغات علیه نظام و اقدام بر علیه امنیت ملی به شانزده سال زندان محکوم شد. بر اساس رای قاضی از جمله دلایل محکومیت طبرزدی "مصاحبه با رادیوهای بیگانه" "نامه به مسوولین از جمله مقام معظم رهبری" و "پخش اعلامیه و اطلاعیه علیه نظام" ذکر شده است.  
 
"هیچ کدام از این موارد جرم نیستند. ایرانیان باید بتوانند از آزادی بیان بدون اینکه جانشان در خطر باشد بهره برند،" استورک گفت.

 

 

  
 
سازمان دیده بان حقوق بشر از دولت ایران مصرانه درخواست کرد تا به اعمال فشار و زندانی کردن فعالین سیاسی، نویسندگان و روزنامه نگاران پایان دهد. "دولت ایران به خوبی میداند که وضعیت حقوق بشر در این کشور مورد توجه خاص جامعه بین المللی است. حداقل لازمه بهبود حقوق بشر در ایران آزادی بدون قید و شرط تمام زندانیانی است که به جرم اظهار مسالمت آمیز عقاید خود در بند هستند" 

 

   صلاحیت های گسترده ی



رد صلاحیت های گسترده ی شورای نگهبان و اعتراض ها و استعفاهای نمایندگان اصلاح طلب مجلس موجب بحرانی در کشور شد که نه تهدیدها و تکفیرهای رهبر می تواند آن را کاهش دهد و نه لاپوشانی ها و یا مماشات کسانی مانند کروبی رئیس مجلس و خود آقای خاتمی. آنچه در همه ی این سال های پس از دوم خرداد و بویژه در همین بحران انتخابات برای مردم مانده است تحلیل ساختاری نظام حاکم بر کشور است. تجربه های کوچک و بزرگ مردم در همه ی این سالها قدم به قدم نشان داد که سد راه های حاکمیت رای و نظر مردم در کجاست.

محافظه کاران، بویژه از نوعی بی تفاوتی و سرخوردگی مردم در این سالها استفاده کردند تا مقدمات کسب یکپارچه ی قدرت را فراهم کنند. از سوی دیگر محافظه کاران برای این تبلیغ می کنند که علیرغم همه ی اینها، حضور مردم در انتخابات وسیع خواهد بود. و آنطور که می توان در خبرها خواند زمینه های نشان دادن «شرکت وسیع مردم» را هم کم کم فراهم می کنند.

اول اینکه
خبری بود درباره ی چاپ تعداد زیادی شناسنامه ی ایرانی جعلی در پاکستان که البته به خبرها راه پیدا کرد. با اینکه زیاد مطرح نشد اما معلوم هم نیست که انجام نشود.

دوم
خبری است درباره ی شمارش آرا انتخابات بصورت دستی که البته از حالا معلوم است چه نقشه هایی در سر دارند. آن زمان که مردم وسیعترین حضور را داشتند و به بیشترین وجهی اصلاح طلبان را حمایت می کردند، باز هم تقلب هایی در آرای مردم شد که معروفترین آنها سی ام شدن رفسنجانی، رای نیاوردن علیرضا رجایی (کاندیدای نزدیک به ملی-مذهبی ها) و به مجلس رفتن حداد عادل بود. حالا هم با رد پیشنهاد شمارش کامپیوتری باید دید که چه کسانی جا به جا می شوند. گرچه اینبار این جا به جا شوندگان حتما از طیف رقبای خودی هستند و نزدیک به این یا آن محفل محافظه کاران.

سوم هم
در خبرها بود که افراد زیادی را از نقاط مختلف به شهرهای بزرگ مثلا تهران بیاورند که همین را «حضور چشمگیر» مردم وانمود کنند. که البته وزارت کشور هشدار داده است. اما تجربه نشان داده است که این هشدارها بخصوص حالا که نیروی مردمی هم در پشت آن نیست، آنچنان اثری ندارد و تصمیم ها در جای دیگر گرفته می شود.
به هر حال با این همه تبلیغ و فتوای شرعی و عرفی آقایان، نمی توانند در روز پس از انتخابات بگویند که هیچکس نیامد.

اینجا و آنجا آمده بود که آقای خاتمی مانده است تا نتوانند در رای گیری و رای شماری انتخابات تقلب کنند. البته تکلیف انتخابات بسیار پیش از انتخابات معلوم شد ولی من فکر می کنم که وزارت کشور و آقای خاتمی نتوانند در برابر عزم جزم محافظه کاران حتی در مرحله ی رای گیری و رای شماری هم بایستند.

چند روز پیش روزنامه نگار روزنامه ی شرق همین مطلب را طرح کرد: «
خط قرمز خاتمی کجاست؟» و پاسخ خود او به این سوال این بود: «البته در اینکه خاتمی دغدغه برگزاری یک انتخابات سالم را دارد، تردیدی نیست ولی این سئوال به طور جدی مطرح است که آیا رئیس جمهوری به عنوان مظهر اراده ملی در فرصت باقی مانده تا زمان برگزاری انتخابات توانایی استفاده از ابزارهای لازم به عنوان مجری قانون اساسی برای رفع دغدغه های خود را دارد ؟»
به نظر نمی آید پاسخ به این سوال چندان دشوار باشد.

لطفا نظر یادتون نره  مسعود مسلمی زاده

 

 


 


 

  
  

نیلوفر لاری‌پور درباره رفتن شادمهر می گوید
 
www.hamtaraneh.com
نیلوفر لاری‌پور (ترانه سرا)- بعضی وقت‌ها آدم‌ها دوست دارند شبیه قهرمان‌های قصه‌ها شوند و بعضی وقت‌های دیگر، قصه‌ها دوست دارند آدم‌ها  را اسیر خود کنند. قصه ما از یک روز گرم خرداد شروع شد. قرار بود به سفارش بنیاد جانبازان کلیپی برای تلویزیون بسازیم. با شعری در ستایش از جانباز و خاک ایران. فیلمنامه کلیپ را من نوشته بودم و آهنگساز ترانه، قهرمان قصه ما بود. بحث روز، ترانه بود و تلویزیون؛ که به تازگی چند کار متفاوت از خوانندگان جدید پخش کرده بود. قهرمان قصه ما طرح خوبی به ذهنش رسیده بود که همان جا با ما در میان گذاشت:
- می‌تونی یه ترانه بگی برای کسانی که از ایران رفتند و توی یه کشور دیگه زندگی می‌کنند؟ یه ترانه که با «مسافر خسته» شروع بشه؟
این موضوع برای من که همیشه به شعر و ترانه، نگاه عاشقانه‌ای داشتم، جالب بود. ترانه‌ای اجتماعی که می‌توانست عاشقانه هم باشد. همان شب ترانه را گفتم، ترانه‌ساده‌ای که طرح روایی‌اش را دوست داشتم. داستان مسافری که دلیل رفتنش را نمی‌دانست، اما می‌رفت. مسافر خسته‌ای که تمام عمر مسافر بود...
جرقه ابتدایی ملودی، توسط «بهروز صفاریان» زده و در کمتر از یک هفته کار آماده شد. تصمیم گرفتیم که ترانه را برای پخش به شبکه جام جم ببریم، چرا که این شبکه برای ایرانیان مقیم خارج از کشور پخش می‌شد، همان‌ها که بهانه ما برای ساخت این ترانه بودند. ولی ناگهان تهیه‌کننده‌ای پیدا شد و قرار شد که این ترانه و ترانه‌های دیگر به صورت آلبوم به بازار بیاید. موضوع ترانه بعدی هم در همان روزها به ذهن قهرمان قصه ما رسید:
- می‌تونی یه ترانه بگی که به جوونا حالی کنه که انقدر بهانه نگیرند و به فردا امیدوار باشند؟ ترانه‌ای که بگه اینجا، جای خوبیه برای زندگی!
این ایده هم شد ترانه «مشق سکوت» و اسفند سال 1377 آلبوم «مسافر» به بازار آمد.
 
 ***
-‌ یه فیلم سینمائیه، من توش بازی می‌کنم، دو تا ترانه می‌خواد (که البته بعد شد سه تا) باید زود بگی.
-‌ داستانش چیه؟
-‌ فیلمنامه رو میارم بخونی. درباره یه جوون خواننده و آهنگسازه که اینجا بهش اجازه کار نمی‌دن، تا اینکه بالاخره خسته می‌شه و تصمیم می‌گیره بره لس‌آنجلس.
-‌ آخرش چی می‌شه؟
-‌ آخرش؟ هیچی، بالاخره بهش اجازه کار می‌دن و پسره می‌مونه.
-‌ چه داستان بی‌مزه‌ای!
-‌ اینجوریام نیست، باید فیلمنامه رو بخونی.
تهیه‌کننده سفارش دو ترانه داد. «آتیش‌بازی» و «پر پرواز» ساخته شده بود و فیلمبرداری هم تقریباً رو به پایان بود که تصمیم گرفتند ترانه دیگری به آن اضافه کنند:
-‌ فقط یه روز وقت داری که ترانه رو بگی.
-‌ آخه درباره چی؟ برای کدوم قسمت فیلم؟
-‌ یه ترانه عاشقانه، مثلث عشقی، سفر، رفتن، همین چیزا دیگه.
و من در فرصت کمی که داشتم ترانه «یه پنجره با یه قفس» را نوشتم. ترانه‌ای که یقین دارم هیچ وقت از یادها نمی‌رود. زمستان 1379 فیلم «پر پرواز» اکران شد.
 
 ***
قصه ما از همان قصه‌هاست که دوست دارد واقعیت باشد، مثل زندگی. فقط پایان قصه را، آنطور که دوست داریم می‌نویسیم. ولی زندگی، دست من و تو نیست. گاهی یک سلام، یک پلک به هم زدن، یک مکث کوتاه سرنوشتت را عوض می‌کند. حالا حتماً خوشبختی! خوشبخت‌تر از زمانی که اینجا بودی. کنسرت می‌گذاری، کلیپ می‌سازی، مصاحبه می‌کنی، طرفدارانت هم که بی‌شمارند. کافی است کسی در مصاحبه‌ای - مغرضانه یا بی‌غرض- از تو گله‌ کند. آن وقت نامه‌ها، تلفن‌ها، کامنت‌ها، وبلاگ‌ها، ای‌میل‌ها و... طرف را ناک اوت می‌کنند و من ته دلم خوشحال می‌شوم که این مردم فراموشکار، هنوز مسافر خسته‌شان را از یاد نبرده‌اند.
ولی با دلتنگی‌ات چه می‌کنی؟ نگو که دلتنگ نیستی،‌ چرا که نمی‌توانی غمی که این روزها در ته چشمت موج می‌زند را پنهان کنی. انگار هنوز خو نگرفته‌ای به درختانی که هیچ وقت پشتشان قایم‌باشک بازی نکرده‌ای، پنجره‌هایی که بوی قرمه‌سبزی آشپزخانه را به کوچه هدیه نمی‌کنند، کوچه‌هایی که در آن ها گم نشده‌ای و خیابان‌هایی که تو را به یاد هیچ کس نمی‌اندازد.
نمی‌دانم، شاید این منم که اشتباه می‌کنم، به قول شاعری که نمی‌شناسمش:
شنیده‌ام که رفته‌ای بهار را میان مرزهای تازه جست‌وجو کنی/ بهار را چنین خیال کن که یافتی!/ تو جان خسته را چه می‌کنی؟
 
 
این آخرش رو  که خوندم غمم گرفت www.hamtaraneh.comwww.hamtaraneh.com

شعری برای تو
 
باد می آید
موهایم لای باد می پیچد
صورتم از دلتنگی
سرخ می شود
لب دریا می نشینم
و از ته دل
نبودنت را
آه می کشم
برای کسی که مثل خون تو رگهامه

 www.hamtaraneh.com

امروز وقتی دلتنگ لحظه های نبودنت ، بودم
وقتی لبریز شده بودیم از نبودنهای بی دلیل این روزها !!!

تمام هستیت را درون سه نقطه های همیشگی ات جای دادی و به سویم نشانه رفتی
بی آنکه بدانی
من این روزها
هیچ نمی فهمم از سه نقطه ها و سکوت و بی صداییت ...
 
 
براستی ......
 ما چه ساده به هم پیوند زده بودیم ثانیه هامان را ......
به سادگی ......
من ناباورانه به باور بودنت رسیده بودم ......

تو باور لحظه های من شده بودی ......
اما افسوس ......
افسوس ......

 

 


  
  
::::SaRa::::

SHAHRAM  SOLATI

بیوگرافی شهرام صولتی

شهرام صولتی  (ابراهیم) در20 آبانماه سال ???? در محله سرچشمه تهران به دنیا آمد
پس از پایان مدرسه ابتدایی به خاطر علاقه ای که به دنیای موزیک داشت
وارد هنرستان عالی موسیقی ایران شد
در دورانی که در هنرستان تعلیم پیانوـ کلارینت و تغلیم صدا می دید
به تشویق دوستانش می خوانند وخوب هم می خوانند
سپس فارغ التحصیل شد و حرفه خوانندگی را پیشه خود کرد
آهنگ دو خط موازی و سنگدل را خواند وشد سنمبل جوانان ایران
چند سالی گذشت و شهرام محبوب مردم ایران شد
تا اینکه به خاطر تغییر و تحولات ایران در سال ???? راهی آمریکا شد
ودر لس آنجلس ساکن گردید
شهرام صولتی در آمریکا ساکت نماند واولین آلبوم خود را
به نام توبه به بازار ارئه داد و این آلبوم در زمان خودش پرفروش ترین آلبوم سال شد
شهرام صولتی پس از یک سال موفقیت به دنبال دومین وسومین آلبوم خود رفت
 
www.hamtaraneh.com
www.hamtaraneh.com
www.hamtaraneh.com
www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com


www.hamtaraneh.com

مهربانم، ای خوب!

یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که این جا
بین آدم هایی، که همه سرد و غریبند با تو
تک و تنها، به تو می اندیشد
و کمی،
دلش از دوری تو دلگیر است....
مهربانم، ای خوب!
یاد قلبت باشد؛ یک نفر هست که چشمش ،
به رهت دوخته بر در مانده
و شب و روز دعایش اینست؛
زیر این سقف بلند،  هر کجایی هستی، به سلامت باشی
و دلت همواره، محو شادی  و تبسم باشد...
مهربانم، ای خوب! یاد قلبت باشد؛
یک نفر هست که دنیایش را،
همه هستی و رؤیایش را، به شکوفایی احساس تو، پیوند زده
و دلش می خواهد، لحظه ها را با تو، به خدا بسپارد....
مهربانم، ای خوب!
یک نفر هست که با تو
تک و تنها، با تو
پر اندیشه و شعر است و شعور!
پر احساس و خیال است و سرور!
مهربانم، ای یار، یاد قلبت باشد؛
یک نفر هست که با تو، به خداوند جهان نزدیک است
و به یادت، هر صبح، گونه سبز اقاقی ها را
از ته قلب و دلش می بوسد
و دعا می کند این بار که تو
با دلی سبز و پر از آرامش، راهی خانه خورشید شوی
و پر از عاطفه و عشق و امید
به شب معجزه و آبی فردا برسی



هایده و انوشیروان روحانی (ارگ) – برنامه ای در تلویزیون ملی ایران، حدود ???? (عکس از هفته نامه تماشا)

هایده و انوشیروان روحانی (ارگ) – برنامه ای در تلویزیون ملی ایران،
 

هایده، داریوش، شهرام شب پره، مری آپیک و ... در برنامه ای در هالیوود، حدود ????/???? (عکس از سایت ایرانیان)
 

هایده، داریوش، شهرام شب پره، مری آپیک و ... در برنامه ای در هالیوود، حدود ????/????
 

آرامگاه هایده در گورستان وست وود در لس آنجلس (عکس از آرش بهتاش؛ آرشیو پژمان اکبرزاده)

 

آرامگاه هایده در گورستان وست وود در لس آنجلس
 





هایده و مهستی در مراسم چهارشنبه سوری

 


  
  
شعری برای تو
 
زیر باران نشسته ام
رو به نبودنت
گریه می کنم
و با رویاهایم
ترانه می سازم
تو گاه
پیشانی بر پیشانی من می سایی
و لذت می بری از خنکای
نشسته بر پیشانیم
و من
همچنان
دنبال رد پای
تو می گردم
 
برای کسی که مثل خون تو رگهامه
 

من که مشغولم به کاردل .چه تدبیری مرا
من که بیزارم ز کار گل .چه تاثیری مرا
 
من سیرابم چنین ازچشمه ی جوشان عشق
خلق اگر با من نمی جوشد.چه تحقیری مرا
 
من که با چشم  حقارت  عالمی  را بنگرم
سنگ اگر بر سر بکوبم . چه تحقیری مرا
 
خامه ی قدرت بنامم  برگ  ازادی  نوشت
ای اسیران رین گرامی تر. چه تقدیری مرا
 
نام من در زمره ی این نامداران . گو مباش
بر سر امواج سر گردان. چه  تصویری مرا
 
نشئه ی جاوید من از باده ی شوریدگی است
بهتر از این مست خواهی. با چه تخدیری مرا
 
من بدین   ویرانی   دل.     بسته ام   امیدها
عشق   اباد   ابد    بادا.    چه تعمیری  مرا

 

www.hamtaraneh.com

 

www.hamtaraneh.com

می شود آیا که اوج آرزوهایم شوی

یا کلید سبز فردای معمایم شوی
با کمند مهر بالاتر روی تا قصر ماه
قهرمان قصه و شعر و غزلهایم شوی
چشمهایم خیره خاکستر صد آرزوست
تا بیایی و غم امروز و فردایم شوی
من به سوگند و سکوت آخرین دل بستم
می شود تا محرم شبهای رویایم شوی
تا تماشایم کنی صد بار جان خواهم سپرد
آرزومندم شبی محو تماشایم شوی
 

 

خوشا روزی به امیدت نشستن

به چشمانت دخیل عشق بستن
خوشا در زیر باران گریه کردن
و تنها با خدا در هم شکستن
خوشا در آزویت جان سپردن
خوشا از دوریت ارام مردن
خوشا با یاد عشق نازنینت
جهان را با غمش از یاد بردن
خوشا چشمان نازت را ربودن
خوشا هر روز در یاد تو بودن
خوشا دل را به عشقت تکیه دادن
تمام عمر عشقت را ستودن
 
 
بنام سلطان قلب های شکسته
    www.hamtaraneh.com
بادل عاشق بدنکن
ای ادم نامهربون
سنگ دل وبی وفانشوتودل داری این ام بدون
توقول همراهی دادی رووعدی دلت بمون
باطن پاک و توجهان می خرنش خیلی گرون
عهدشکن عشق نباش خیرنمی بینی ازاون
 
باهمون نگاه اول توی قلبم خونه کردی
مثل یک پرنده ازعشق توی سینه لونه کردی
دل روبردیونگفتی که دلی به این ظریفی
واسه باختن نانداره که ببازه به حریفی
توهمونی که توقلبم قددنیا خونه داره
توی تک باغ دل من گل خوشبختی می کاره
توهمون خوبی که اسمت به لبم خنده میاره
اگه باشی تاهمیشه دیگه این دل غم نداره
عشق تویک اسمونه پرازنوروقشنگی
دل ساده که نفهمیدتوقشنگ امادورنگی
توکه احساسی نداری چرابامن عهدبستی
به خداکه بی وفایی اخه توپیمون شکستی
من بازدارم هنوزم توی خاطرات می سوزم
یادظلم های گذشته سیاکرده شب وروزم
دوست دارم یادت توسینه واسه همیشه بمیره
توشکست سخته عشقت دلم عبرتی بگیره
تابفهمه توی دنیاخیلی ازعشقا فریبه
خیلی ازعشقا فریبه
 
 

www.hamtaraneh.com

 

 www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

www.hamtaraneh.com

 

www.hamtaraneh.com

 

 

قربونتون برم مسعود نظر بدین باشه عزیزم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 

  
  
<   <<   11   12   13      >
پیامهای عمومی ارسال شده