کوتاه ولی عمیق
بی تو
بی تو انگار یه غریبه تو تموم لحظه هامه
هر نفس هر جا که میرم اون غریبه پا به پامه
اون غریبه ای که میگم غم دوریته عزیزم
تو یه حجم سرد و تاریک سایه ای از تو می بینم
سایه ی سرد خیالت پر وسواس نیازه
رو لبات رد یه لبخند خیلی آروم جون میبازه
تو سکوت بی تو بودن دلخوشم به سایه ی تو
می دونم که یه خیاله یه روزی برگشتن تو
سایه ی گنگت رو دیوار چون خودت بی روح و سرده
آدمی تار و خیالی که دیگه برنمی گرده./
رفتی..... و سالها....
چند روز بیشتر نگذشت
ولی سالهاست که رفته ای.
دیوار خانه
عطر تو را فراموش کرده
و پنجره به یاد ندارد
آخرین روزی را که از ورای آن
باران را تماشا کردیم.
چند روز بیشتر نگذشت
ولی ورقهای زیادی از دفترم گم شدند
که همه شان نام تو را داشتند.
سقای عشق من!
تو رفتی اما هنوز
در قلب من
جای خالی تو گرم است.
هر کجا که هستی
آسمانمان یکیست.
چند روز بیشتر نگذشت
ولی پرنده های زیادی از اینجا کوچیدند
و من دعا کردم
با بازگشتشان، تو نیز
بازگردی.
چند روز بیشتر نگذشت.
باران بارید؛
نمی دانم بر زمین یا بر گونه هایم؟
چند روز بیشتر نگذشت
اما سالهاست که رفته ای
نمی دانم به بازگشتت بیندیشم یا نه؟
اما خوب میدانم ، سالهاست که رفته ای
و هنوز عاشقی./
دلیل بودن
بازم از تو دور بودن بهونه ی غریبمه
کاش می خوندی تو چشام بی تو موندن مرگمه
عشق تو چقد قشنگ سایه زده به زندگیم
شده دلیل بودنم ، شده دلیل بندگیم
دوریم از هم اما فاصله مون یه دیدنه
چشای نازتو باز کن عزیزم که لحظه ی رسیدنه
اینجا غربت بدجوری قلب منو خنجر میزنه
و فقط به یادته که نفس پر میزنه
عشق من! قشنگترین گریه ی بیصدام تویی
بیا باهم باشیم امید فرداهام تویی./
کاش
کاش میشد عاشقترین شد تو نگات
کاش میشد جون بند باشه به یک نگات
کاش میشد میون شهر داد بزنم عشق تو رو
کاش میشد بمیرم و زنده بشم به عشق تو
کاش میشد بخاطرت از گریه هام رود بسازم
کاش میشد میون اون به عشق تو جون ببازم
کاش میشد یه سر بیای توی این شهر غریب
می دیدی غربتمو توی این فصل غریب
کاش میشد بنویسمت یادگار تو دفترم
کاش میشد یه روز سبز بهت بگم دوستت دارم
کاش میشد فاصله و غربتو با تو شکست
می دیدی حال منو که دلم بی تو شکست
کاش میشد بهار رو کاشت میون دو دست تو
صد گل بوسه گرفت از بهار و دست تو
کاش میشد لحظه ها رو میچیدیم از زندگی
لحظه های پاک و ناب؛ لحظه های عاشقی
کاش میشد می دزدیدیم ماهو از پرده ی شب
اونی که شاهد بوده به یه بوسه بر دو لب
کاش میشد دلتنگیهام برسه به گوش تو
تا بدونی این منم: عاشق بیقرار تو./
نامه عاشقانه مسعود به روزگار
گفتم غم تو دارم ** گفتا چشت درآید!
گفتم که ماه من شو**گفتا دلم نخواهد!
گفتم خوشا هوایی کزبادصبح خیزد**گفتا هوای گرمیست? اَه اَه? عرق درآمد!
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد**گفتا برو به سویی ? تا گلّ نی درآید!
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد**گفتا که ای وای دیرشد? داد مامان درآمد
-------
دوست دختره یارو بهش میگه:اگه توجه کنی می بینی که نگاهم باهات حرف میزنه.یارو میگه: اینقد پلک نزن ، صدات قطع و وصل میشه
بی تو نه امور جهان لنگ میشه نه بین زمین و آسمون جنگ می شه نه کوه آب میشه فقط دل من واسه تو یه ذره تنگ میشه
تو زندگی مثل زودپز باش ….. موقعی که جوش می یاره و قل قل می کنه در کمال آرامش سوت می زنه
خصوصیات اقاپسرها و دختر خانم ها از 14 تا 28
سالگی
خصوصیات اقا پسرها
سن ?? سالگی: تازه توی این سن ، هر رو از بر
تشخیص میدن! (اول بدبختی!)
سن ?? سالگی: یاد می گیرن که توی خیابون به
مردم نگاه کنن! ... از قیافه
ء خودشون بدشون میاد!
سن ?? سالگی: توی این سن اصولا" راه نمیرن ،
تکنو می زنن! ... حرف هم نمی
زنن ، داد می زنن! ... با راکت تنیس هم گیتار می
زنن!
سن ?? سالگی: یه کمی مثلا آدم می شن! ... فقط
شعرهاشون رو بلند بلند می
خونن! (یادش به خیر ، اون روزا که تکنو نبود ،
راک ن رول می خوندن!)
سن ?? سالگی: هر کی رو می بینن ، تا پس فردا
عاشقش می شن! ... آخ آخ!
آهنگهای داریوش مثل چسب دوقلو بهشون می چسبه!
سن ?? سالگی: دوست دارن ده تا رو در آن واحد
داشته باشن! ... تیز میشن ،
ابی گوش میدن!
سن ?? سالگی: از همه شون رو دست می خورن! ... ستار
گوش میدن که نفهمن چی شده!
سن ?? سالگی: زندگی رو چیزی غیر از این بچه
بازیها می بینن! (مثلا عاقل میشن!)
سن ?? سالگی: نه! می فهمن که زندگی همش
عشــــقه! ... دنبال یه آدم حسابی می گردن!
سن ?? سالگی: یکی رو پیدا می کنن! اما مرموز می
شن! (دیدشون عوض میشه!)
سن ?? سالگی: نه! اون با یه نفر دیگه هم دوسته!
اصلا" لیاقت عشق منو نداشت!
سن ?? سالگی: عشق سیخی چند؟!! ... طرف باید باباش
پولدار باشه! حالا
خوشگل هم باشه بد نیست!
سن ?? سالگی: این یکی دیگه همونیه که همه ء عمر
می خواستم! ... افتخار
میدین غلامتون بشم؟!
سن ?? سالگی: آخیـــــــــــش!
سن ?? سالگی: کاش قلم پام می شکست و خواستگاری
تو نمیومدم!!!
خصوصیات دختر خانم ها
سن ?? سالگی: تا پارسال هر کی بهشون می گفت:
چطوری؟ می گفتن: خوبم مرسی!
حالا میگن: مرسی خوبم!
سن ?? سالگی: هر کی بهشون بگه سلام ، میگن: علیک
سلام! ... نقاشیشون بهتر
میشه (بتونه کاری و رنگ آمیزی و ...
سن ?? سالگی: یعنی یه عاشق واقعین! ... فردا صبح
هم می خوان خودکشی کنن!
... شوخی هم ندارن!
سن ?? سالگی: نشستن و اشک می ریزن! ... بهشون بی
وفایی شده! ... (کوران حوادث!)
سن ?? سالگی: دیگه اصلا عشق بی عشق! ... توی
خیابون جلوی پاشون رو هم
نگاه نمی کنن!
سن ?? سالگی: از بی توجهی یه نفر رنج می برن! ...
فکر می کنن اون یه آدم
به تمام معناست!
سن ?? سالگی: نه ، نه! ... اون منو نمی خواست! ...
آخرش منو یه کور و
کچلی می گیره! می دونم!
سن ?? سالگی: فقط ??-?? سالگی قصد ازدواج دارن!
فقط!
سن ?? سالگی: خوش تیپ باشه! پولدار باشه!
تحصیلکرده باشه! قد بلند باشه!
خوش لباس باشه! ... (آخ که چی نباشه!)
سن ?? سالگی: همه ء خواستگارا رو رد می کنن!
سن ?? سالگی: زیاد مهم نیست که چه ریختیه یا
چقدر پول داره! فقط شجاع
باشه! ما رو به اون چیزایی که نرسیدیم برسونه!
سن ?? سالگی: اااااااه! پس چرا دیگه هیچکی
نمیاد؟! ... هر کی می خواد باشه ، باشه!
سن ?? سالگی: یه نفر میاد! ... همین خوبه! ...
بــــــــــله!
سن ?? سالگی: آخیـــــــــــش!
سن ?? سالگی: کاش قلم پات می شکست و خواستگاری
من نمیومدی!
در میان چشمانی مهآلود.
تـنها
چند روز است، بغض گریههای خستهام را بر دوش گرفتهام
و هیچ دلتنگی را.
چند ماه است، گلویم پر از آواز است
و هیچ شنوندهی را.
چند سال است، دیوانم پر از شعر است
و هیچ خوانندهی را،
نمییابم
تا اشک و آواز و شعرم را برایش بگذارم.
به نام حق
هراس من باری همه از ان است که در سرزمینی بمیرم
که در ان مزد گور کن از بهای ازادی بیشتر باش
انتخابات
مجلس هشتم میدان مردم یا دولت؟
انتخابات یا انتصابات؟
ایا دموکراسی در راه پر فراز و نشیب خود از لبه ی پرتگاهی هولناک مجلس هشتم جان سالم به در خواهد برد؟
ایا دستی در پشت پرده در رد صلاحیتهای وسیع اصلاحات وجود دارد یا اصلاحات فاسد هست؟
ایا اصلاحات در انقلاب هیچ سهمی ندارد؟
این ها تنها اندکی از انبوه سوالاتی است که به ذهن من به عنوان یک شهروند ایرانی شکل
گرفته اند؟
از شما می خواهم که نظر خود را صادقانه بگوئید
اخبارحقوق بشر (HUMAN RIGHTS WATCH) |
اعتصاب غذای زندانیان سیاسی-عقیدتی زندان رجایی شهر |
(9 فوریه 2005، نیو یورک ) ? سازمان دیده بان حقوق بشر اطلاع داد که حبس زندانیان سیاسی- عقیدتی در میان زندانیان جنائی موجب خطر جدی به جان آنان میباشد. دیده بان حقوق بشر خواستار آزادی فوری تمامی زندانیانی شد که فقط برای اظهار عقاید سیاسی خود حبس شده اند.
صلاحیت های گسترده ی
رد صلاحیت های گسترده ی شورای نگهبان و اعتراض ها و استعفاهای نمایندگان اصلاح طلب مجلس موجب بحرانی در کشور شد که نه تهدیدها و تکفیرهای رهبر می تواند آن را کاهش دهد و نه لاپوشانی ها و یا مماشات کسانی مانند کروبی رئیس مجلس و خود آقای خاتمی. آنچه در همه ی این سال های پس از دوم خرداد و بویژه در همین بحران انتخابات برای مردم مانده است تحلیل ساختاری نظام حاکم بر کشور است. تجربه های کوچک و بزرگ مردم در همه ی این سالها قدم به قدم نشان داد که سد راه های حاکمیت رای و نظر مردم در کجاست. محافظه کاران، بویژه از نوعی بی تفاوتی و سرخوردگی مردم در این سالها استفاده کردند تا مقدمات کسب یکپارچه ی قدرت را فراهم کنند. از سوی دیگر محافظه کاران برای این تبلیغ می کنند که علیرغم همه ی اینها، حضور مردم در انتخابات وسیع خواهد بود. و آنطور که می توان در خبرها خواند زمینه های نشان دادن «شرکت وسیع مردم» را هم کم کم فراهم می کنند. اول اینکه خبری بود درباره ی چاپ تعداد زیادی شناسنامه ی ایرانی جعلی در پاکستان که البته به خبرها راه پیدا کرد. با اینکه زیاد مطرح نشد اما معلوم هم نیست که انجام نشود. دوم خبری است درباره ی شمارش آرا انتخابات بصورت دستی که البته از حالا معلوم است چه نقشه هایی در سر دارند. آن زمان که مردم وسیعترین حضور را داشتند و به بیشترین وجهی اصلاح طلبان را حمایت می کردند، باز هم تقلب هایی در آرای مردم شد که معروفترین آنها سی ام شدن رفسنجانی، رای نیاوردن علیرضا رجایی (کاندیدای نزدیک به ملی-مذهبی ها) و به مجلس رفتن حداد عادل بود. حالا هم با رد پیشنهاد شمارش کامپیوتری باید دید که چه کسانی جا به جا می شوند. گرچه اینبار این جا به جا شوندگان حتما از طیف رقبای خودی هستند و نزدیک به این یا آن محفل محافظه کاران. سوم هم در خبرها بود که افراد زیادی را از نقاط مختلف به شهرهای بزرگ مثلا تهران بیاورند که همین را «حضور چشمگیر» مردم وانمود کنند. که البته وزارت کشور هشدار داده است. اما تجربه نشان داده است که این هشدارها بخصوص حالا که نیروی مردمی هم در پشت آن نیست، آنچنان اثری ندارد و تصمیم ها در جای دیگر گرفته می شود. به هر حال با این همه تبلیغ و فتوای شرعی و عرفی آقایان، نمی توانند در روز پس از انتخابات بگویند که هیچکس نیامد. اینجا و آنجا آمده بود که آقای خاتمی مانده است تا نتوانند در رای گیری و رای شماری انتخابات تقلب کنند. البته تکلیف انتخابات بسیار پیش از انتخابات معلوم شد ولی من فکر می کنم که وزارت کشور و آقای خاتمی نتوانند در برابر عزم جزم محافظه کاران حتی در مرحله ی رای گیری و رای شماری هم بایستند. چند روز پیش روزنامه نگار روزنامه ی شرق همین مطلب را طرح کرد: «خط قرمز خاتمی کجاست؟» و پاسخ خود او به این سوال این بود: «البته در اینکه خاتمی دغدغه برگزاری یک انتخابات سالم را دارد، تردیدی نیست ولی این سئوال به طور جدی مطرح است که آیا رئیس جمهوری به عنوان مظهر اراده ملی در فرصت باقی مانده تا زمان برگزاری انتخابات توانایی استفاده از ابزارهای لازم به عنوان مجری قانون اساسی برای رفع دغدغه های خود را دارد ؟» به نظر نمی آید پاسخ به این سوال چندان دشوار باشد. لطفا نظر یادتون نره مسعود مسلمی زاده
|
SHAHRAM SOLATI
بیوگرافی شهرام صولتی
مهربانم، ای خوب!
هایده و انوشیروان روحانی (ارگ) – برنامه ای در تلویزیون ملی ایران،
هایده، داریوش، شهرام شب پره، مری آپیک و ... در برنامه ای در هالیوود، حدود ????/????
آرامگاه هایده در گورستان وست وود در لس آنجلس
من که مشغولم به کاردل .چه تدبیری مرا
من که بیزارم ز کار گل .چه تاثیری مرا
من سیرابم چنین ازچشمه ی جوشان عشق
خلق اگر با من نمی جوشد.چه تحقیری مرا
من که با چشم حقارت عالمی را بنگرم
سنگ اگر بر سر بکوبم . چه تحقیری مرا
خامه ی قدرت بنامم برگ ازادی نوشت
ای اسیران رین گرامی تر. چه تقدیری مرا
نام من در زمره ی این نامداران . گو مباش
بر سر امواج سر گردان. چه تصویری مرا
نشئه ی جاوید من از باده ی شوریدگی است
بهتر از این مست خواهی. با چه تخدیری مرا
من بدین ویرانی دل. بسته ام امیدها
عشق اباد ابد بادا. چه تعمیری مرا
می شود آیا که اوج آرزوهایم شوی
خوشا روزی به امیدت نشستن
قربونتون برم مسعود نظر بدین باشه عزیزم